جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

گیلاس و آفتاب و امنیت!



بعد از یه روز کار سخت، خسته اما خوشحال رفتم تو پارک یه کم دراز کشیدم .

گیلاس و آفتاب و امنیت!
گیلاس خوشمزه بود،
آفتاب مطبوع و
امنیت اطمینان بخش.

خیلی خوب بود ... خود خود زندگی بود.
شاد بودم و سرشار از زندگی و در عین حال حسرت به دل.
حسرت داشتن چنین امنیتی با این مقیاس برای دوستانم در داخل ایران.
با خودم فکر می کردم چرا؟؟؟؟
واقعا چرا ما از لمس مطبوع و ساده زندگی در ایران محروم شدیم؟
کدام فکر ، کدام نقصان چنین پیچیده و مغالطه آمیز ما رو از سادگی مطبوع طبیعت و زندگی محروم کرده؟

زندگی ، طبیعت،
ساده و سخاوتمندن این آدمیزاده که اون رو پیچیده و تنگ و سخت کرده.

برای کبوترها نون می ریختم . می خوردن . و من لذت می بردم .
نونم تموم شد. فردا صبح دوباره باید برم نون بگیرم . کبوترها اشتهای سیری ناپذیری داشتن و این به طور شگفتی من رو شاد می کرد.
 
 

۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه

شگفت انگیزتر ازافسانه ها و اساطیر

آنچه  لا به لای زندگی روزمره مشاهده می کنم من رو بیشتر از همه افسانه ها و اساطیر شگفت زده می کنه.
همین!

اولویت مشترک همه جوامع

اول خبری باورنکردنی از پاکستان ،
زنی باردار مقابل دادگاه لاهور توسط بستگانش  سنگسار می شه.
بعد ایران،
پدری دختر 18 ساله اش رو به خاطر داشتن دوست پسر با چاقو می کشه و از داخل زندان اعلام می کنه که وقتی آزاد بشه اون یکی دیگه دختر 16 ساله اش رو هم خواهد کشت.
و تو هنوز از شوک این دو خبر  در نیومدی که باز خبری از هند!
دو پلیس به دختری نوجوان تجاوز می کنن.


می دونین
دارم فکر می کنم چقدر این واژه ها جانی هستند:
غیرت، شرف، ناموس
از این کلمات جانی باید  بیزار بود  ... بیزار !

  و منزجر از اونهایی که با چسبوندن این واژه ها به خودشون سعی می کنن اعتبار ی انسانی به  عقب افتادگی های وجودیشون الصاق کنند.

من حیرانم از اونهایی که هنوز سر اولویت های اقتصادی و سیاسی چک و چونه می زنن.
اولویت مشترک همه جوامع در یک چیزه:


  بهبود وضع زنان و کودکان !


جامعه ای که اولویت رو به بهبود وضع زنان و کودکان نده ، سرش هم به عرش تکنولوژی و توسعه اقتصادی بخوره باز هم بدبخت و عقب افتاده محسوب می شه .
نمونه اش هند ، هشتمین کشور صنعتی جهان که اما اخبارش این روزها خلاصه شده در یک خبر:
تجاوز گروهی!
تکنولوژی و توسعه اقتصادی به چه درد می خوره اگه توحش و تبعیض جنسی تو یه جامعه چنین زشت و خفت بار اخبار روزش شده باشه!

معراج ، امید ، انفعال

امروز 29 می همه فرانسه به مناسبت عید معراج مسیح تعطیله.
برام جالبه که اکثر تعطیلات در این مملکت لائیک یه اساس مذهبی داره. 

می دونین
برای من قصه های مذهبی متون عهد عتیق از همه قصه های سوررئالیستی که تا امروز خوندم جذاب تر و خیال انگیزتر هستن . 

شاید دلیل ماندگاریشون بی نهایت امیدی هست که در این قصه ها وجود داره اما بلافاصله دوست دارم اضافه کنم شاید همین ویژگی، بینهایت امید، باعث حالت تخدیری و اعتیاد آور شون هم شده طوریکه اگر چه از سویی منشا امید بودن اما از سوی دیگه منشا انفعال و رخوت هم شدن!
شاید انفعالی که در مذهب اتفاق می افته پیامدی از این همه امید به معنا ست!

۱۳۹۳ خرداد ۷, چهارشنبه

یه روز اردیبهشتی




یک روز اردیبهشتی بود ... هوا پر از عطر اقاقی ها ... گاهی رعدی ... بارانی ... و قوس های رنگین کمانی ... پدربزرگ، یهو وصال رو صدا زده بود.
زنگ زد با هم رفتیم سر مزار پدر بزرگ ... قبرستانی روی تپه ای در طرقبه.
خنده و گریه لای گورها راه رفتیم ... توت خیس از باران خوردیم و در سکوت از بودن با هم سرشار شدیم.

  بعد به باغ پدر بزرگ رفتیم ... لای طراوت درخت های باران خورده با هم رقصیدیم ... نوشیدیم ... و بودیم ... به تمامی! ... به تمامی!

یک بعد از ظهر بود ... شاید فقط 6 ساعت
اما زندگی هیچی کم نذاشت برام در همان 6 ساعت
بیشتر از اون نمی شد بود ... ما بودیم ... به تمامی!


می دونین،
زندگی چیزی به من بدهکار نیست .
سرشار بودم همیشه از دوست .
می تونم هر لحظه بی هیچ حسرتی بگذارم و بگذرم.


روزی که بالاخره دیر یا زود میاد




می دونین
بالاخره یه روزی میاد که وقتی می رین تو سوپر مارکت محل تون فکر می کنین بهتره  به جای رفتن به قسمت قفسه های نوشیدنی های شاد نوش  راهتون رو کج کنین و برین به سمت قفسه های شیرهای غنی شده!
چندتا بطری شیر غنی شده با ویتامین د رو با کمی حسرت و آه و دلخوری بندازین تو سبد تون و به جای چیپس و هله هوله خیلی عاقلانه اما با اشتهایی کور شده کورن فلکس غنی شده با آهن رو انتخاب کنید.
و تو راه برگشت به خونه مدام به لکه های سفید پشت ناخن هاتون نگاه کنید و به عصرانه کسالت باری فکر کنید که در پیش دارید. در حالیکه فکر آزار دهنده ای ذهنتون رو مشغول کرده :
 خوب حالا چه جوری باید این چیزا ها رو فرو بدم بره تو شکمم تا  برسه به ناخن هام ، استخون هام و موهام!

می دونین،
وقتی این روز رسید شما می تونین خوشحال باشید و مطمئن که بالاخره اولین گام رو در صراط کسالت بار مستقیم برداشتید.
می تونید مطمئن باشید که بالاخره دارید عاقل می شید و البته پیر!

۱۳۹۳ خرداد ۶, سه‌شنبه

انسان حیوان معنا ساز




دوباره تشنج
نه از تب
- پس از چی ؟
- نمی دونم!

بعد از یک ماه کمی آفتاب
شاید تشنج از کمبود ویتامین د هست .
خودم رو می کشم به زیر پرتوها ی بی رمق آفتاب
و فکر می کنم به میوه ها یی که تو یخچال دارن می پوسن اما خورده نمی شن.

صدایی تو سرم آرام و فریبنده مدام زمزمه می کنه :
صمیمیت حزن
صدایی دیگه سفت و سخت تکرار می کنه:

انسان حیوان معنا ساز ... انسان حیوان معنا ساز ... انسان حیوان معنا ساز
 
صمیمیت حزن ..... حیوان معنا ساز
لبخند ... پوزخند
معنا .... پوچی
دو صدا در کشاکش هستند ...   مثل بوکس چینی
سیلی های حیوان معنا ساز قویتره ... لطافت صمیمیت مثل گلی زیر پا له می شه .

در تنم  تشنج دارم و در سرم رویایی  :

رویای خوابی بدون کابوس بیداری!

شاید هم همش از کمبود ویتامینه و میوه هایی که خورده نمی شن!

۱۳۹۳ خرداد ۵, دوشنبه

ایران کجای کلیپ فیفاست؟!!

متنی در مورد کلیپ ساخته شده برای تیم ملی فوتبال ایران از خانم سمرقند

فیفا! ما عرب نیستیم. ما بد یا خوب، ایرانی هستیم و در این سرزمین با داشته ها و نداشته هایمان باید چیزهای بهتری برای فرزندانمان بسازیم. ما عطای عرب بودن را به لقایش بخشیدیم. دست از سر ما بردارید.
خانم و آقایانی که فرقی برایشان نمی کند هویت عربی داشته باشند یا چینی یا ایرانی این پُست را نخوانند. چرا که مفروضشان با محتوای این پُست همخوانی ندارد.
پایگاه تخصصی فوتبال http://www.varzesh11.com/ لینکی دارد که مربوط به تیم های ملی است و قسمتی دارد با عنوان معرفی تیم های جام جهانی 2014 برزیل. در این قسمت برای معرفی هر تیم یک ویدئو تهیه شده است.
ویدئوی ایران خواسته یا ناخواسته پراز نادانستگی درباره ی ایران است. موسیقی بادیه، انیمیشن بیابان و شتری که فوتبال بازی می کند، مردی که پوشش مبهمی دارد و معلوم نیست عمامه بر سر دارد یا کلاه، رحل قرآن و ...( البته این را هم بگویم که برخی از قسمت های ویدئو بسیار خاطره انگیز است )
یک جست و جوی ساده در اینترنت به راحتی نشان می دهد که ایران، صحرای عربستان نیست. سازنده ی ویدئو حتی انقلاب ایران را به تصویر کشیده است اما جالب این جاست که نمی دانست ایران یک سرزمین هنوز مرموز عربی نیست! و یا شاید سازنده ی عزیز به شکل اتوماتیک نادان شده بود.
بدون شک اگر فیفا در معرفی ویدئوی عربستان یا قطر یا امارات از موسیقی چینی بهره می برد و یا به جای خرما ابریشم را به عنوان محصول آن سرزمین ها معرفی می کرد احیانا فیفا را بر سر مسئولانش خراب می کردند.
اما دریغ از این که یک نفر از مسئولان "دهان پُر از خاک" ایران پیدا شود و به این نادانی ها پاسخ بدهد.
یاد تیتر مقاله ی یکی از روزنامه های معروف آمریکا با عنوان ((چرا آمریکایی ها صبح ها با نفرت از عرب ها از خواب بیدار می شوند؟)) افتادم.
دست کم بخش بزرگی از عرب های خاورمیانه در غرب نماد تروریسم هستند. این ویدئوی تبلیغی خیلی راحت در همه ی بخش ها با نمادهای انیمیشن و صدا ایران را یک سرزمین عربی معرفی کرده است.
فیفا! ما عرب نیستیم. ما بد یا خوب ایرانی هستیم و در این سرزمین با داشته ها و نداشته هایمان باید چیزهای بهتری برای فرزندانمان بسازیم.

پیوند ویدئو:
http://www.varzesh11.com/fa/national_soccer/video/معرفی_تیم_های_جام_جهانی_2014_برزیل_-_ایران/171/121309107

سنتزهای لحظه به لحظه ذهنی در میان اخبار روز

سنتزهای لحظه به لحظه ذهنی در میان اخبار روز:
 

 گمونم ساده انگارانه است اگر پیروزی احزاب راست در اتحادیه اروپا رو فقط به گرایش های راسیستی نسبت داد. نمی شه انکار کرد که مهاجرت های گسترده به اروپا هویت اروپایی رو مورد مخاطره قرار داده.
مهاجرینی که رفتارها و مطالبه های عجیب و غیر عادیشون مثل تغییر عید سال نو از نوئل به عید فطر قطع و یقین در تشدید نگرانی مردم بومی بی تاثیر نبوده.

راست راسیست و سلفی های اسلامی

عمه خانم کار خودش رو کرد!
کامیونش و شاگرد شوفرهاش دور گرفتن.
کله صبح از خواب پریدم دیدم تیتر همه روزنامه ها شده مارین لوپن.


می دونین،
آدم احساس می کنه لای انبره وقتی می بینه
تو سوریه گروه های سلفی شدن مبارزین علیه دیکتاتور
تو مصر یه دیکتاتور اومده که برای ملت دموکراسی بیاره!
تو ایران یه مشت بیمار جنسی شدن متولی سلامت اخلاقی جامعه
و تو اروپا راست های راسیست دور موتورشون داره بالا می ره.
اینجاست که آدم دوست داره چشم هاش رو ببنده و فقط بشینه در محضر خواجه و تخیل 
التیام بخشش

اما قبل از خواجه یک نکته:
می دونین،
امروز چالش بین غرب و شرق نیست،
امروز چالش بین مسلمان و غیر مسلمان نیست
امروز چالش بین افراطی گری و میانه روی ست!


امروز راست راسیست غربی روی دیگه سکه سلفی های اسلامی ست.
امروز راست های اروپایی و سلفی های خاورمیانه ای آب و آسیاب یکدیگرند!

 

و اما محضر خواجه و تخیل  التیام بخشش در میانه ی این انبر افراطی گری:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

http://www.linternaute.com/actualite/politique/front-national-les-unes-de-la-presse.shtml 

۱۳۹۳ خرداد ۳, شنبه

اروتیک زنانه و خوشبختی مرد بودن!



می گویند یهودا شبیه ترین حواریون  به مسیح بوده است.
به صورت!
شباهت بین صورت یهودا با مسیح ذهن مرا ناخودآگاه متوجه شباهت ظاهری مفاهیم متضاد می کند.
شباهت ساده لوحی با سادگی
گستاخی با صریح بودن

سوئ ظن با هوشیاری
تملق با ادب
و شباهت بین
پورنو با اروتیک!

آنچه که مفاهیم خامی چون ساده لوحی ، گستاخی و پورنو را علی رغم شباهت های ظاهری از مفاهیمی چون ساده گی ، صراحت و اروتیک جدا و متمایز می کند مفهوم ظرافت ، پرداخت و تفکیک است.
رزولوشن نگاه!

به زبان مختصر و مفیدتر خواجه :
نه هر که سر تراشد قلندری داند.

در بین خلط این مفاهیم به ظاهر مشابه ، اروتیک مظلوم ترین آن ها ست. از دید من!

اروتیک آن احساس جادویی در مرز مشترک  بین تن و روان است که از تنگنای تن به ظرافت بی مرز تخیل وا می رهد  و حس عظیم آمیختگی و دریافت را رقم می زند.
همه این مقدمه برای تقدیم شعری از تیام کیانی که ظرافت اروتیک اشعارش برایم ستودنی ست.
تیام مرا شگفت زده می کند و به تحسین وا می دارد. و هر آنچه که به من لذت دهد در من شوق اشتراک با دیگری را نیز بر می انگیزد. دوست دارم لذت هایم را به اشتراک بگذارم.
اینبار با شعری از تیام.

و جمله ای که مدام در هنگام خواندن این شعر در ذهنم تکرار می شود:
مرد بودن می تواند خوشبختی عظیمی باشد وقتی معشوق شعری چنین پرشور باشد!


(ارتکاب بیست و هشت"607")

ها بکِش: یک هجای گرم بلند...
شیشه ی خُرد ِ بی بخار تو ام!
دستت از آستین به من برسان
حلقه ی نقره ای ِ مار ِ تو ام

ها بکِش! ها! بیا مکدّر کن
آیِنه_شمعدان ِ بختم را
توی آیینه,عکس ها, عکس اند!
من که بی واسطه کنار تو ام!

سنگ,مفت است و بال ما مفت است
فال و اقبال و حال ما مفت است
بزن این بار! هرچه بادا...باد!
عمر, یعنی که وامدار ِ تو ام..

دستِ تو, مست ِ دست_افشانی!
پایِ تو, گرمِ پای_کوبیدن!
عزت ِ کافه_نادری ِ منی!
سوسن ِ کافه_لاله زار ِ تو ام!

دستِ من, مست ِ دست_افشانی!
پایِ من, گرمِ پای_کوبیدن!
رقص, در بین آسمان و زمین
پیچ و تابِ طناب ِ دار ِ تو ام

دستِ ما, مست ِ دست_افشانی!
پایِ ما, گرمِ پای_کوبیدن!
تو, هم_آغوش ِ ارتکاب ِ منی!
من, هم_آشوبِ احتضارِ تو ام!

دست و فرمانِ باطل ِ خفّت
پا به روی پدالِ استیصال
سگ_کُشی ,مصّب ِ خیابان است!
زیر کن تا که من سوار ِ تو ام!

زیر کن,هر چه رو به روی من است!
وقتِ نارو زدن به ساعت هاست!
زود تر از "قرار هست..." برِس!
بی قرارم که بی قرار ِ تو ام...

این اتاق ِ همیشه ی تاریک
شاهد گنگ ِ عشق_بازی ِ ماست
آنچنان که تو شخم می زنی ام
من کــَمم با تو! شرمسار ِ تو ام...

زیر و رو می شویم در تن ِ هم
از نفس های خیسمان سرخوش
تو پریشانِ رعشه های منی!
من به تو تشنه! من دچار تو ام!

رقص... آن گونه که تو در آغوش!
خواب...این گونه که تو در بستر!
با تو ام مرگ!!
مست ِ شهوت باز!
من..._ برهنه_... در انتظار تو ام ...

تیام کیانی