جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۶ شهریور ۳۱, جمعه

مرسی زندگی!



هنوز تموم نشده.
خسته شدم . خواستم استراحت کنم . گفتم یه عکس از شنگولک بازی های آخر هفته ام بگیرم.
راستش خوشالم که از اون میز و تخته های بی روح و یه شکل و آماده ایکه آ خرید نمی کنم.
فروشگاه های زنجیره ای همه رو شکل هم می کنه.
مخصوصا اون میز و کمدهای نیمه آماده ایکه آ.
خونه ها رو بی روح و یه شکل می کنه. 
آدم ها رو از سلیقه شخصی تهی می کنه.
من دوست دارم شکل خودم باشم.
از غذا خوردن و لباس پوشیدنم تا اشیا و اجزای خونم.
فکر کنم برای همین عاشق نجاریم.
نجاری به آدم این شانس رو می ده که خونش رو شبیه خودش کنه.
فردا ایشاالله یه رنگ بلوطی ناز هم می زنمش ... تک و توپ 

با چهچه استاد ممد آقا شجریان آی حال می ده ... آی حال می ده نجاری و نقاشی .... خود خود زندگیه به امام هشتم.
اون هم بعد از یه هفته کار سخت .... روزی یازده ساعت کار تو یه حفره خالی که باید با نصب آسانسور پرش کنی.
یازده ساعت کل و کشتی با تیر آهن و زنجیر و کابل و ابزار های سوراخ کاری و برش و پرچ.
عجیبه ولی یه جنبه اروتیک باور نکردنی تو این کار هست ؛)
احساس می کنم بالاخره به قدر نیاز ذهنی و بدنیم با ابزار و مواد در تماس و ارتباطم..... روزی یازده ساعت و حتی گاهی دوازده ساعت ... سخته اما به طور شگفت انگیزی اون تن خسته در انتهای روز آرام و آزاده.
مرسی زندگی.
صدایی گفت :
آزادی مبارکت صبا ! .... صدا درست گفت.
هیچ وقت این همه در زندگی احساس آزادی نداشتم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر