جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ دی ۱۳, یکشنبه

گوه و گلاب و آفتابه

یه بار رفته بودم تهرون، دو تا مرد باهم دعواشون شده بود.
یکیشون اینور خیابون واستاده بود، یکی دیگه شون اونور خیابون.
در یه فاصله امن از هم دیگه که دستشون بهم نرسه.
بعد همینجور واس هم کری های سنگین می خوندن.
این یکی:
چشتو در میارم.
اون یکی:
اندازه این حرفا نیستی بچه.
اون یکی:
می دم رودهاتو بندازن جلو سگای یاختی آباد.
این یکی:
می دم بادمجون کاریت کنن ، تا یه سال بادمجون ببری واس زن و بچه ات.
خلاصه همینجور یه نیم ساعتی هی همدیگه رو لیچار بارون کردن.
اولش خیلی ترسیده بودم . فکر می کردم اینا الان می پرن به هم و شر به پا می شه.
آخرش اما متوجه شدم این یه سبک امن و امان و رایج بین لات و لوتها  برای تخلیه ی عصبانیته.
اول خوب برا هم کری می خونن بعد هم  سرشون رو می اندازن پایین و می رن  جریمه پارک ممنوع ماشین ها شون رو برمی دارن و می دن به باباهاشون.

حالا این سفارت گیری های نیروهای غیور و خودجوش هم به نظر من ریشه در همین فرهنگ لاتی ِ اصیل ایرانی داره.
هارت و پورت می کنن و جلو همه هی تف سربالا می اندازن به سر ملت و بعد هم می رن پی کارشون یکی دیگه بیاد گوهی که زدن رو آفتابه بگیره.
ما هم که سی ساله به لطف همین نیروهای غیور و خودجوش همه مون در آفتابه دست گرفتن و گوه شویی  متخصص شدیم.
تازه این دفعه کلی هم خندیدیم.
گوهی که اینبار زدن منجر به گوه گیجه خودشون هم شده بود.
یارو رفته پرچم عربستان رو آتیش بزنه یهو چشش افتاده ،  این که اسم الله و محمد روشه.
چه کنه!
عده ای با هم  واستادن و باهش عکس یادگاری گرفتن.
کی بود می گفت :
آدم بیشعور وقتی می خواد احترام بذاره، کارهاش توهین آمیز می شه  و 
وقتی می خواد توهین کنه، کارهاش احترام آمیز می شه.
راست گفت به خدا.

ختم کنم داستان رو به یک  دعای جمعی:
پروردگارا
تو که به ما منت گذاشتی و نعمت آفتابه ی اصیل ایرانی رو ارزانی داشتی، مرحمتی کن و دل و روده غیور مردان خودجوش رو هم یه خورده جمع و جورتر کن.
گوهی که اینبار زدن خیلی سنگین بود.
آل سعود ازش گلاب گرفت و گندآبش موند به هیکل ما.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر