جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۶ خرداد ۲۲, دوشنبه

دزد به این خری آخه!

صبح دوشنبه ، بعد از دو روز شلنگ تخته، خودم رو از رختخواب کشیدم بیرون خیر سرم برم سر کار.
با خمیازه و غرغر .
در ماشینم رو باز کردم خمیازه از سرم پرید.
انگار طوفان کاترینا زده بود به ماشینم.
همه چیز توش بهم ریخته بود.
یه وضعی .
دزد زده بود.
راستش خیلی جا نخوردم.
دفعه چهارم هست تو پنج سال اخیر که ماشینم رو دزد می زنه.
دفعه اول ضبط ماشین رو یارو دزدید.
دفعه دوم آنتن رادیو.
دفعه سوم هیچی پیدا نکرده بود.
این دفعه هم فکر کردم بنده خدا دست خالی رفته.
 آخه کدوم دزد خری می زنه به همچین ماشینی که سر تا پاش داره به زبون بی زبونی داد می زنه چیز قابلی نداره.
راستش داشتم شرمنده دزده می شدم که یهو متوجه شدم یه چیز برداشته.
دو تا فندک که همیشه می ذارم کنار در.
از خنده منفجر شدم.
آخه هر دو فندک خالی بود و دیگه آتیش نمی داد.
بنده خدا زحمت تو سطل آشغال انداختنشون رو به دوش کشید.
چقدر آخه یه دزد باس خر و داغون باشه که جعبه ابزار رو برنداره اما فندک خالی بدزده.
داشتم قهقه می زدم صاب خونم اومد به های و هوی که :
اوه لالا ... اوه لالا ... زنگ بزن پلیس ... زنگ بزن بیمه ... کزارش بده.
گفتم بی خیال بابا .
دیرم می شه.
باورش نمی شد که من با ماشین دزد زده می خوام برم سرکار.
داستانی داشتم.
دارم فکر می کنم دفعه بعد حداقل یه بسته سیگار و یه فندک پر واس دزده بذارم.
یه یاد داشت هم براش بذارم که :
موسیو .
یه بسته سیگار براتون گذاشتم.
 تو مرام ما نیست مردم از در خونه مون نا امید برگردن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر