جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۷ مهر ۲۴, سه‌شنبه

فیک در فیک!

یه چیزی تعریف کنم براتون بامزه است البته شاید هم خوشتون نیاد ولی حالا دیگه:
امروز رفته بودم پست پیگیر یه نامه داخل شهری که یه هفته است هنوز نرسیده.
با اون کلاه کابویی و تیپ جینم رفته بودم.
کارمند پست فکر کرد آمریکایی هستم. من هم خشکی بالا نیاوردم.
با همه خوب حرف می زد به من که رسید با یه حالت بدی حرف می زد . 
موقعی که می خواستم از در بیام بیرون شنیدم به نفر بعدی با صدای آرومی گفت:
اوووف این آمریکایی ها فکر می کنن همه جا رئیس هستن!
من هم یهو زد به سرم یه چشمه فیلم بازی کنم در راستای مبارزه با استکبار جهانی ، آمریکا، و کوتوله استکبارچه جهانی، فرانسه.
با یه تیر دو نشون!
یه قر شلی به لهجه ام دادم ، مثلا بچه کف کوچه های تگزاس هستم، و برگشتم پررو پررو به خانمه گفتم:
خانم عزیز بهتون پیشنهاد می کنم از این شهر کوچیک و ایزوله در میان کوه ها یه سفر هم به شمال و شمال غرب کشورتون نورماندی و برتنی برید و قبرستان سربازان آمریکایی رو ویزیت کنید.
اگه سربازان آمریکایی اونجا نبودن، امروز شما هم اینجا نبودید!
خانمه تا بناگوش سرخ شد و زد به سیم قرشمال بازی به سبک فرانسوی ... مثلا خودشون رو خونسرد و بی تفاوت می گیرن ولی خوب تا بناگوش هم سرخ می شن!
گفت:
اینجا اداره پست هست ... کارمون رسیدگی به پست هست نه تاریخ!
کلاه کابوییم رو از سر برداشتم و با یه لهجه شل و ول و شیک آمریکایی گفتم:
بون کورج مادام!
یعنی از وقتی اومدم تا الان داشتم رو زمین غلت می زدم از خنده ... از دست خودم.
یه استعداد ناب کشف نشده بازیگری دارم به امام هشتم.
یکی به گوش اصغر آقا مون برسونه آخه دیگه ... پلیز! 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر