جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

سنگ آسیاب و زن فرانسوی

همسایه دوستم یه خانم مسن هفتاد ساله است.
گاهی تو حیاط خونه دوستم منو اره و چکش به دست دیده بود.
ازم خواست برم در پوسیده حیاطش رو عوض کنم.
من هم رفتم.
یه سنگ آسیاب قدیمی کنار در بود که مانع کارم می شد.
داشتم زور می زدم سنگه رو جا به جا کنم.
خیلی سنگین بود.
نفسم بریده بود.
خانمه از راه رسید.
یه نگاه نگاهی کرد و در همین فاصله ای که من کمر صاف کرده بودم و داشتم نفس تازه می کردم، خم شد و یه دست انداخت زیر سنگه و یه ضرب از جا تکونش داد و هلش داد اون طرف دیگه.
منو بگی !
یه دهن باز و دو چشم گرد .... سی ثانیه ای قفل کرده بودم
. 
بعد ترجیح دادم اصلن هیچی نگم و برم تو مرحله بعدی.

خدایی زن های مسن فرانسوی از نظر سلامت و قدرت بدنی وضعیت چشمگیری دارن
.
هزار ماشاالله خیلی روپا هستن.
به نظر می رسه از نظر سلامت روانی هم نسبتا شاداب و سرزنده اند.

دوستم می گفت تازه از رو اینترنت یه دوست پسر هم سن و سال خودش هم پیدا کرده و کلی با هم رفت و آمد دارن
.
گمونم اصلا یکی از دلایل اینکه آدم های مسن اینجا از نظر بدنی و روانی شاداب و سرزنده هستن، علاوه بر تغذیه متعادل و به قاعده، همینه که نمی ذارن تنها بمونن .... روابط عاطفی شون رو تا سنین بالا نگه می دارن. 
همین دیگه .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر