جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ تیر ۱۸, پنجشنبه

بهشت آنها، بهشت او!

نشسته بودند دور هم.
در کافه تریا دانشگاه.
برای استراحت کوتاهی بین کار.
چهار نفر.
او تنها کسی بود که سفارش قهوه داد.
بقیه روزه بودند.
برای نوشیدن قهوه اش معذب بود.
با این حال دوستانش با گشاده رویی به او اطمینان دادند که قهوه اش را با خیال راحت بخورد چون هیچ میلی به نوشیدن ندارند.
کسی از آن میان با خنده و شوخی گفت
:
«به هر خال من قهوه های بهشت را ترجیح می دهم
.»
همین جمله سوژه گفتگو شد، در آن عصر گرم و شرجی پاریس میان چهار دوست از چهار سوی خاورمیانه
.

دوستانش با جدیت از کیفیت نوشیدنی ها و خوردنی های بهشت حرف می زدند و شروط اساسی برای مسلمان بودن و در نتیجه برخورداری از نعمات بهشتی که خداوند برای مومنان تدارک دیده است
.
سعی داشتند با سوالاتشان او را هم وارد بحث کنند
.
اما بهشتی که دوستانش توصیف می کردند چنان برای او مادی و دم دست بود که نمی دانست چرا برای داشتنش باید منتظر مردن بماند
!
گیج شده بود
.
ذهنش قفل کرده بود
.
سوالات ظاهرا واضح بودند اما برای او سخت مبهم
.
یا شاید بهتر است گفت بی معنی
.
با اینکه سالهای اولیه دهه بیست سالگیش آدم مذهبی و مقیدی به تکالیف دینی بود اما حتی همان موقع هم تصورش از بهشت تا این حد مادی نبود
.
بهشت برایش بیشتر مفهومی از وصالی بی پایان را داشت تا غرق شدن در شیر و شربت و شراب
.

نمی توانست به سوالات دوستانش پاسخ دهد
.
ظاهرا همه دور آن میز مسلمان بودند یا حداقل زمانی بوده اند
.
کتابی یکسان را سرلوحه ایمان و عملشان قرار داده بودند اما هیچ وجه مشترکی بین آن ایمان بیست سالگیش و آنچه دوستانش داشتند از آن کتاب و از این دین می گفتند نمیافت
.
برایش باور نکردنی بود که آدم هایی در دوره ی دکترای معماری درگیر کم و کیف مزه، هضم و دفع شیر و عسل های بهشت باشند
. 
آن هم شیر و عسل و گوشتی که هر روز دم دستشان بود.

کسالت را بهانه کرد و از شرکت در آن بحث خودش را معاف
.
در سکوت قهوه اش را مزه مزه می کرد
.
تلخ بود
.
محزون بود و
 
سخت تنها.

دوستانش از خوردنی های بهشت به پوشیدنی های آن رسیده بودند
.
حریر و ابریشم و دمای هوا و آب و هوا و این چیزها.
صدایشان اما در وزش صدای بادی محو شده بود.
حسی از حزن و تنهایی چون بادی در جانش می پیچید
.
و شنید صدایی در سرش زمزمه می کند:
دل بر دلدار رفت، جان بر جانانه شد
...بهشت او بی شک همین بود!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر