جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

کاتالوگ

یه خاطره در وقت خوش ناهار بگوم و بروم :
یه زمانی تو یه کارخونه ای کار می کردم، صاحبش یه آقایی بود از اینا که تقی و توقی شده بود و یه شبه با بالا رفتن نرخ ارز و اینا، میلیارد شدن.
سواد مواد درستی نداشت ... در حد اکابر بود.
شعور اجتماعیش از اون هم پایین تر.
اما خوب پول زیاد داشت و دم و دستگاهی واس خودش بهم زده بود.
ما هم یه جوون خام ِ تازه فارغ التحصیل بودیم که برای رزومه کاریمون مجبور بودیم بالاخره از یه جایی شروع کنیم .
شدیم مسئول دفتر مهندسی ِ کارخونه بخاری سازی ِ این حاجی تازه به دوران رسیده.
ما تجربه کاری نداشتیم، اون پرستیژ ِ کار صنعتی.
برای کار با هم، بهم می خوردیم.
جایی که هیچکس نه من رو قبول داشت و نه اون، مجبور شدیم با هم کنار بیاییم و کار کنیم.
دوره ای بود بی همتا در زندگیم .... از شدت مشقت و طنز ... هر دو با هم.
نصف دادهای زندگیم رو در این دوره کشیدم، نصف قهقه های خنده ام رو هم تو همین دوره سر دادم.
روزی نبود که داستان و سریالی نداشته باشیم .

یه بار صدام زد تو اتاقش من باب شکایت از کارم که چرا فلان قطعه ساز رو برای ساخت یک سری قطعه انتخاب کردم.
قبل از اینکه من جواب بدم رفت به منبر که :
خانم کجای کاری؟
آدم ریشش رو که نباید بده دست هر کی هر کی .
این آقا رو من می شناسم. «کاتالوگش» تو دستمه.
گفتم :
بله کاتالوگ قطعاتشون رو من هم دیدم همه استاندارد و خوبه ... تجربه و امکانات محیط کاریشون هم قابل اطمینانه.
یهو داد زد که :
خانم، من کاتالوگ قطعاتش رو نمی گم که ... کاتالوگ خودش رو می گم.
شما جوونی کاتالوگ آدم ها تو دستت نیست!
من گیج شده بودم که این چی می گه هی کاتالوگ کاتالوگ می کنه.
گفتم:
من منظور شما رو نمی فهمم. مگه ایشون غیر از کاتالوگ قطعات کارخونش، کاتالوگ دیگه هم داره.
گفت:
بله خانم ... همه کاتالوگ دارن ... کاتالوگ بعضی ها نوشته شده، کاتالوگ بعضی ها رو باس خودت بخونی .... مگه شما کاتالوگ آنتونی رابینز رو نخوندی ؟
کاتالوگ استاد رجب خیاط باشی رو نخوندی ؟
کاتالوگ آدم های بزرگ رو نخوندی؟
همینجور یک ریز داشت اسم آدم ها و کاتالوگ هاشون رو ردیف می کرد که من یهو متوجه شدم این احتمالا منظورش از کاتالوگ یه چیزی شبیه زندگی نامه و بیوگرافی هست .
پرسیدم:
حاج آقا منظورتون بیوگرافی هست؟
گفت:
ها همو که شما می گی ... همو کاتالوگ آدم ها.
از اتاقش که اومدم بیرون از خنده منفجر شدم.
اون موقع این خاطره برام شده بود دستمایه جوکی که تو مهمونی ها برای دوستام استندآپش رو اجرا می کردم و جمع از خنده منفجر می شد.
امروز اما می بینم واقعا این حرف حاجی چه تناسبی با روزگار ما داره.
روزگاری که دیگه آدم بزرگی که دستاوردهای زندگیش درخور بیوگرافی باشه نادره عوضش اما دنیا پر شده از کله گنده هایی که کاتالوگ های حجیم دارن از ثروت و داستان های موفقیت های افسانه ای که همه بر مدار پول و شهرت های جهانی یک شبه می چرخه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر