جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۸ آذر ۱۷, یکشنبه

خانه تکانی و شوک هایش

اه از خانه تکانی و اون شوک های دویست و بیست ولت ناگهانی که بهت می ده ... کنج یه ساک قدیمی .... چه خطایی بود باز کردنش.
به چشم بهم زدنی پرتاب شدم به درون تابلویی در تهران.
دیگه حتی نمی تونم تشخیص بدم خواب بود یا واقعی .
همه چیز غریبه و وهم آلوده حتی خودم ... اونی که ده سال پیش من بود و اونجا تو اون کافه مقابل" او" نشسته و یواشکی و با شیطنت داره سعی می کنه از دست های " او " عکس بگیره ...
صورتش رو نمی بینم ... یعنی می بینم ولی بی شکل !
تو گویی دارم دو غریبه رو نگاه می کنم که می خوان از هم خداحافظی کنن ... هردو غمگینن ... چه خام هستن!
درد جدایی هرگز آنچنان که می پنداشتن سخت و غیرقابل تحمل نبود.
هر دو پیر شدن و از این پیر تر هم خواهند شد ... نه توقفی... نه انتظاری ... نه نوری ... نه تاریکی ...
زندگی جبر خاکستری داره که نه جایی برای درد باقی می ذاره و نه توقع ... همه آنچه باقی می مونه گوشه تا شده ی صفحه ای از یک کتاب هست و گاه گاهی دویست و بیست ولت شوک گم شدن در زمان ... گم شدن بین خواب و بیداری ... واقعیت و وهم .
همین و نه بیش!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر