جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ تیر ۸, دوشنبه

بروز زنانگی در شعاع امنیت مرد غربی!




تابستون که می شه، خیابون های فرانسه مثل یه گلستان می شه.
گلستانی از آدم ها در لباس های رنگارنگ و زیبای تابستونی.
به طور ویژه زن ها با لباس های رنگارنگ تابستونی شون که چشم ها رو نوازش می دن.
توقف پشت چراغ قرمز سخت نیست چنانکه ترمز کردن پشت خط عابر پیاده وقتی این شانس رو داری که «زن» رو ببینی!
طبیعت متنوع و رنگارنگ زنانه که بدون ترس و دغدغه و در امنیت و آرامش با لباس های تابستونی به خیابون ها جلوه ای چشمگیر و مطبوع می دن.

امروز در هوای گرم و شرجی در حالیکه عرق می ریختم، رانندگی می کردم و مملو از حس ناب و هیجان انگیز کشف بودم.
کشف ِ زنانگی!
در پیرامونم و خودم!

چون کاشفی که معبدی هفت هزارساله رو از زیر خاک بیرون کشیده و مبهوت زیبایی و جاذبه اش شده.
در عین حال با حسی از تاسف و اندوه .... اندوه اینکه می دونی، یقین داری که جایی دیگر ، در سرزمین خودت، چنین معبد شگفت انگیزی رو نه تنها از خاک بیرون نمی کشن بلکه روز به روز بیشتر روش خاک می ریزن.
معبدی که معجزه ی شفا دهی داره.
 شفای ِ توازن و تعادل روانی ِ جامعه.
با این حال به بهانه ای سخت تقلبی و جعلی بر این معبد همچنان خاک ریخته می شه.
چه بهانه ای؟
این بهانه که زنانگی باعث تحریک  و عدم امنیت روانی مردان می شه.
دروغی از این فاجعه آمیزتر در سرزمین مادری خودم نشنیدم.
دروغی که تا سیتوپلاسم های روان همه مون تزریق شده و باورمون شده که :
مرد تحریک پذیره پس اگر زنی  زنانگی کنه گناهی مذهبی کرده یا خطایی اجتماعی و یا خودنمایی خودخواهانه.

مهم نیست باور شما چیست.
آیا مذهبی هستید یا نیستید،
روشنفکر هستید یا نیستید، مهم اینه که:
 این دروغ تاریخی تا عمق ناخودآگاه همه مون تزریق شده.
ما ، حتی روشنفکر ترین هامون هم عمیقا دچار گره ای جنسی در ناخودآگاهمون شدیم.
گره ای که محصول تربیته و نه حقیقت!
و مادامی که این دروغ رو واقعیت ِ طبیعت تصور کنید و نه محصول تربیت، ذهنیت تون جنسیت زده خواهد بود هرچند که فکر کنید نیستید !

چرا این ادعا رو می کنم؟
چون می بینم که محصول تربیت فرانسوی( غربی) مردی با نگاه، فکر و رفتاری دیگر است.
خالی از تهاجم و سلطه طلبی جنسی.
گرچه همچنان دارای غریزه و میل هست ، و بلکه مملو از میل و غریزه، اما بهش یاد داده شده که مهاجم نباشه.
بر خودش کنترل داشته باشه.
کنترلی نه با سختی و مشقت بلکه با اشراف و احترام به واقعیتی به نام جنس زن و حق انسانیش برای بروز خودش که ترجمه به خودنمایی نمی شه بلکه خیلی ساده ، بهش به چشم طبیعت آدمیزاد نگاه می شه.

اجازه بدین در توصیف ِ این تفاوت  صریح باشم با لغاتی که شاید ظاهری آزار دهنده داره اما آزار دهندگیش نه از بیان من بلکه از ابتذال نهفته در  واقعیت جاری در جامعه ماست.
مرد فرانسوی یاد گرفته که از دیدن زن لذت ببره نه اینکه راست کنه!
این دروغ رو مدت هاست که از مخیله و روانش پاک کردن که :
بنیاد وجود مرد، نرینه ی غیر قابل کنترلی ست که هر انحنا یا برهنگی ای برای راست کردن او در معرض دید قرار داده شده و بنابراین  هر وقت راست کرد باید حمله کند!

مصیبت، به مصداق فجایع روزمره در ایران،  اینجاست که این دروغ نهایتا باعث دائم الراست بودن مردان می شود.
آن هم نه در واقعیت فیزیولوژیکی مرد بلکه در نوعی اختلال روانی .
یک معلولیت جنسی فراگیر و روز افزون.
مردانی خالی از مهارت لذت بردن و لذت دادن.
متوقف مانده در اوهام جنسی.
دائم الراست بودن در ذهن.
ناتوان بودن در عمل.
به انگولکی دلخوش بودن.
به جفنگی جنسی، لحظه ای، حقیرانه احساس لذت کردن.
به جای آب ِ ناب ِ آمیختن با زن ، به سراب  سلطه داشتن بر زن ، همیشه تشنه بودن ... همیشه درمانده ماندن از لذت بردن و لذت دادن با تن و نه با وهم!

بگذارید اقراری کنم صریح به مصداق مشاهده های مکرر:
اینجا در فرانسه با کیفیتی جدید و مطبوع از مرد آشنا  شدم.
مرد ِ امن!
مردی که به زیبایی زنانه تو خیره می شه اما به جای معذب شدن یا تهاجم،لذت می بره و تحسین می کنه.

در شعاع امنیت مرد فرانسوی بود که معبدی زنده به
گور شده در درونم رو کشف کردم.
زنانگیم!
امنیتی که بهم این شانس رو داد  تا عصاره ناب زنانه ام بدون ترس و واهمه از  نگاه ها، ذهنیت ها و زبان های نرینه و جنسیت زده  از اعماق وجودم شکفته بشه.
به طبیعت نزدیک بشم و در نتیجه به خودم.
بدون واهمه از تهاجم نرینه بود  که در تماس مستقیم و امن ِ  پوستم با آفتاب، دریا و باد چیزی بی اندازه ساده و در عین حال بی اندازه شگفت انگیز رو در درونم کشف کردم و  شکفته شد.
تجربه ای مشترک که مکرر از  زنان ایرانی مقیم غرب می شنوم.
«در غرب بود که تازه متوجه ی چیزی به نام زنانگی خودم شدم.»
اجازه دهید تصریح کنم که به قد مشاهده و عقل من :
این چرخه ی سیستماتیک ِ عناد و حذف زنانگی از در و دیوار و استادیوم و خیابان های شهر در ایران دو نتیجه ی فاجعه آمیز در تک تک افراد جامعه به دنبال دارد:
1. زنده به گور شدن عصاره زنانه و از خود بیگانگی ِ زنان از خود
2. معلولیت روانی و جنسی مردان

و بلکه دومی از اولی فاجعه آمیزتر است !
 

۲ نظر: