جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

آدم ها و بناها

آدم ها به بناها می مانند ... با سقف هایی از خیال و انتظار و کنش.
زنگ می زند ... مثل همیشه با شور و شوق از پروژهایش می گوید ... از برنامه هایش .... از کارهایش .
خیال هایش هزار پاره است ... بر هزار محور ِ موازی .. موازی با یک مرکز ... قرار!
در بی قراری هایش، قراری ست غریب.
بی قرار ِ قرار گرفته ای ست نادره روزگار .... آن هم  در روزگارِ آدم های قرارگرفته در خانه و پول و ماشین و اما رنجور از بیقراری های نامعلوم .
حرف می زند ... حرف می زند و من سقف مسجد نصیرالملک شیراز را می بینم.
سقفی از هزار سقف ... سقف هایی بر هزار محور ِ موازی حول یک محور ...مرکز قرارگرفته سقف.
لابه لای حرف هایش می گویم:
می دانی چقدر شبیه مسجد نصیرالملک هستی؟!
و بلافاصله صدایی در ذهنم با کنجکاوی می پرسد:
صبا،
 آیا سقفی زیباتر از مسجد نصیرالملک و ذهنی زیباتر از ذهن او تا کنون دیده ای ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر