جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۶ فروردین ۲۶, شنبه

الکلیسم

یه ماهه سروکارم افتاده به شهر ساحلی و صنعتی سن نازیر.
دوستم وقتی شنید از نانت میام بهم گفت:
صبا اینجا جاده هاش خطرناکه . مواظب باش. رانندگی در حال مستی اینجا رایجه.
 خیلی حرفش رو جدی نگرفتم . اما به مرور دیدم حق داره.


 انگار همه چیز تو این شهر دست به دست هم داده تا از کارگر ها ماشین هایی بسازه با بازده بدنی بالا ... بی نیاز از فکر و تخیل.
 اطراف شهر پر هست از رستوران های فست فود مثل مکدو، کینگ برگرو فروشگاه های زنجیره ای که همه مایحتاج رو یک جا تو خودشون دارن.
خوب احتمالا برای آدمی که قراره بخشی از یک ماشین و ساختار یک شرکت بشه  کیفیت غذا امری لوکس و غیر ضروری محسوب می شه .... وقتی صرف این چیزا نمی شه.

تفریح عمده کارگرهای این شهر ویسکی خوردن کنار ساحل ، حرف زدن درباره زن ها و خالی بندی در مورد دوست دخترها ، ماهی هایی که صید کردن و بالاترین رکورد سرعتی که با موتورهاشون زدن، هست.
چالش عمده شون هم بی زن و ویسکی و موتور موندن.
عجیبه اما به نظرم در این مردها نوعی ترس و اضطراب دائمی از بی زن موندن وجود داره.
 چیزی که علی رغم هیکل های قوی و تو فرمشون ، نوعی ضعف ، ناتوانی و تو سری خوردگی رو به آدم منتقل می کنه.
اهل خالی بندی هستن ... تحقیر به سبک خودشون که همراه با خنده و شوخیه.
همین موضوع گویای ضعفشون هست.
 به نظرم برای فرار و فراموشی همین ترس و ضعفه که اینقدر نوشیدن الکل های قوی مثل ویسکی و ودکا اینجا رایجه ... حتی تو محل کار.
 آبجو رو به عنوان آب می خورن و در وقت استراحت یواشکی بطری های ویسکی شون رو در میارن و بالا می ندازن.
محوطه های کارگاه بسیار کثیف و پر از ته سیگار و قوطی آبجو هست.
کسی سطل آشغال رو جدی نمی گیره .... شاید چون به آشغال خوردن و زندگی ِآشغالی عادت کردن.
پناه و مسکنشون زن و ویسکی و سرعته .
 دوستم تعریف می کرد ، دوست پسر سابقش سه تا آدم رو تو رانندگی در حال مستی کشته بوده. گواهینامه نداشته و با این حال رانندگی میکرده.
در هفته گذشته سه تا تصادف ناجور تو جاده نانت - سن نزیر مقابل چشم خودم اتفاق افتاد.
 مردی رودیدم که پشت فرمون تو ترافیک دیوانه وار عربده می کشید و همه رو فحش می داد. با ماشینی که آرم شرکت روش بود.

سن نزیر،
شهری صنعتی .... کارگری ... کارگرهای قوی هیکل .
شرکت ها فرم شهر رو ساختن.
فرمی در خدمت بازده بالا در صنعت .
با این همه ضرورتی بنیادی رو در آدمیزاد نادیده گرفتن.
ضرورتی که حتی انسان کارگر هم ازش بی نیاز نیست.
نیاز به شادمانی و نه لذتجویی.
شادی با لذت دو مفهوم متفاوته چه بسا متضاد.
ساختار این شهر در خدمت ِ لذت جویی ست و نه شادمانی.
نقصانی که این شهر و همه ی فرانسه رو کم و بیش بیمار کرده.
از درون ... مبتلا به موریانه الکلیسم.
ترس از بی کاری الکلیسم رو سبب شده و سرخوردگی عاطفی، عطش جنسی.
 دو تشنگی که به آب شور ِ الکل و تنوع طلبی جنسی روز به روز وضعیت سلامت این شهر رو وخیم تر می کنه.
اگه امروز کسی از من بپرسه بزرگترین بیماری صنعت و مدرنیسم چیه پاسخ می دم:
الکلیسم و تنوع طلبی جنسی.
 دو لذت جویی بی سرانجامی که مثل موریانه به جان اروپا افتاده و از درون داره پوکش میکنه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر