جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۶ مرداد ۲۷, جمعه

پیشنهاد بیشرمانه به بازرس ژاور!

بعضی ها از کله پاچه ی مورچه هم نمی گذرن!
یعنی حیرون شونم به امام هشتم.
الخصوص وقتی می بینی طرف پولدار هم هست ولی برای هر یه قرونش چرتکه می ندازه.
من واقعا برام سئواله این آدم ها چه لذتی از پول ها شون می برن وقتی همش در حال حساب کتاب یه قرون دوزارن.
بذارین یه نمونه اش رو واستون تعریف کنم .
رفتم یه استدیو اجاره کنم.
صاحب خونه دعوتم کرد به خونش ... خونش یه خونه بزرگ واشرافی.
یه تیکه از باغش رو یه استدیو ساخته بود برای اجاره.
خودش یه خانم مسن ، حدود هشتاد و پنج سال.
از این بورژواهای عصا قورت داده.
خیلی شق و رق و خوش لباس و تو فرم.
من هم البته حسابی تیپ زده بودم ... غلط انداز 
با لباس رسمی و زیورآلات فیروزه .
با آدابی اشرافی غیر مستقیم ازم پرسید کجایی هستم.
متوجه شدم این طبقه از آدم ها معمولا حس فضولی شون رو مستقیم بیان نمی کنن.
یک تکلف اشرافی به فضولی ها شون می دن.
در حالیکه چشمهاش به فیروزه ام خیره بود گفت:
لهجه زیبایی دارین ... دارم فکر می کنم از کجا می تونه باشه!
شیطنتم گل کرده بود .... این نوع بازی های کلامی گاهی خیلی باعث سرگرمیم می شه.
با لبخندی موذیانه گفتم:
دارم فکر می کنم شما چه فکر می کنید!
قدری جا خورد.
با بی حوصلگی اسم چند جای پرت و پلا رو گفت.
برای اینکه تحت تاثیرش قرار بدم با نخوتی ساختگی در حالیکه چشم هام رو خمار کرده بودم ، یه ابروم رو بالا انداخته بودم و قدری چونه ام رو بالاتر از حد معمول گرفته بودم، شمرده و با حالتی پرتفرعن گفتم:
از پرس، خانم ... سرزمین آفتاب و فیروزه !
( آفتاب و فیروزه دوچیزی که فرانسوی ها ندارن و عاشقش هستن  )
مقابل هم نشسته بودیم، با آدابی تصنعی چای مزه مزه می کردیم و در بازی احمقانه ای از کلاس گذاشتن با هم زور آزمایی می کردیم .
این ادا اصول ابلهانه البته خیلی زود تبخیر شد و جای خودش رو به چک و چونه داد ... وقتی حرف پول به میون اومد.
اجاره خونه رو از قبل با ایمیل برام فرستاده بود.
بعد از مقداری توضیح در مورد شرایط اما ناگهان نوع نگاهش تغییر کرد.
در حالیکه عضلات لب هاش فشرده شده بودن و صداش به طور مشخصی آرام تر و شمرده تر شده بود با حالتی مرموزگفت:
البته این مبلغ می تونه شامل یک تخفیف بشه!
خوب برام روشن بود منظورش چیه اما دوست داشتم همچنان سرگرم باشم.
خودم رو به کوچه علی چپ زدم و با تعجب پرسیدم:
اوه واقعا! ... چقدر عالی!
گفت اگه شما مبلغ اجاره رو به من نقدی بدید اجاره کمتر خواهد بود.
پرسیدم؟
چقدر کمتر؟
گفت بیست یورو.
با حالتی ساده لوحانه گفتم :
خوب بله البته چرا که نه ... ساده تر هم هست برای من.
در این لحظه بود که حالت نگاهش درست مثل یه بچه شیطون که در حال تقلبه مشکوک شد و گفت:
البته در این صورت شما نباید این قرارداد رو به ادارات دولتی اظهار کنید.
خوب از همون اولش هم می دونستم چی تو سرشه .... فرار مالیاتی .
بیست یورو تخفیف در مقابل صد یورو کمک هزینه اجاره که اداره کف به مستاجری مثل من می ده معامله ای بود به طرز بیرحمانه ناعادلانه برای اینکه خانم بورژوای اشرافی که تو قصر زندگی می کنه از اظهارنامه مالیاتی در بره و ماهی پنجاه یورو کمتر بابت درآمدش مالیات بده.
در حالیکه سعی می کردم قدری خودم رو معذب نشون بدم و صورتم رو از شرم سرخ کنم با یه قیافه حق به جانب ِ قانونمد ِ سربازرس ژاوری گفتم:
خانم ، من در تمام عمرم کار غیر قانونی نکردم .
در تمام پنج سالی که در فرانسه بودم تمام مدارکم کاملا قانونی بوده و با صداقت کامل به ادارات مربوطه اظهار کردم .
لطفا مطابق همون صحبت اولیه قرارداد رو پیش ببریم.
مثل بچه ای که مچش رو تو تقلب گرفتن حرف رو سریع عوض کرد و برگشت به قراداد اصلی.
با خودم فکر می کردم چند یورو مالیات یک استدیو که بالاتر از قیمت رایج داره اجاره اش می ده چه توفیری می تونه تو این دم و دستگاه و خونه زندگی اش داشته باشه که برای اون هم نشسته حساب کتاب کرده و چرتکه انداخته و پیشنهاد بیشرمانه داده ... اون هم به بازرس ژاور!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر