جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۷ دی ۲۳, یکشنبه

« معده و مغز »

خوب الحمدالله که سریال دنباله دار و هفتگی مهاجران افغان و مسافران عراقی بدون وقفه ادامه دارد.
از این نظر به واقع باید از زحمات کارگردان و عوامل تولید که به طور شبانه روزی در حال فعالیت برای اماده سازی برنامه های هفتگی هستند تشکر کرد.
بالاخره هرچه نباشد بخش مهمی از مواد لازم برای سرگرمی ، رفع کسالت و تخلیه ی احساسات تلنبار شده مخاطبین مجازی را ایشان یک تنه به دوش می کشند.
سریال این هفته « گل خوراندن به دو کودک کار در کرمان» که بلافاصله افغانستانی بودن ایشان با کلمات درشت روی ویدیو بولد شد تا پیام فیلم نامه برای ان عده از تماشاچیانی که دوزاری هایشان قدری کج است هم جا بیفتد.
« کودک آزاری ایرانیان نژادپرست »
خوب پیام به روشنی دریافت شد اما جسارتا چند سئوال در خصوص این قسمت از سریال که به طور گسترده ای این هفته موجبات رفع کسالت های ذهنی و عاروق های مغزی ِ طیف مخاطبین مجازی را فراهم آورد.
سئوال اول :
از کجای این ویدیو افغنستانی بودن این دو کودک تشخیص داده و بولد شد؟
کودکان کار در ایران صرفا افغانستانی نیستند.
تشخیص کودک افغان از ایرانی هم به صرف ظاهر و لهجه امکان پذیر نیست.
اما سئوال اصلی این نیست .
کودک، کودک است .
این رفتار بیمارگونه با هرکودکی زشت و محکوم به مجازات است.
موضوعیت سئوال اصلی، شخصا، برای من نه روی این دو کودک، صرفنظر از هر ملیتی، بلکه روی عوامل این ویدیو ست.
شخصی در آرامش و امنیت خاطر کامل با دو کودک رفتاری بیمارگونه دارد و در همین حال شخص دومی از آن آشکارا فیلم برداری می کند.
بلافاصله این ویدیو با آدرس کامل عوامل آن در فضای مجازی منتشر می شود.
بولدهای «افغانستانی» بودن ساخته می شود و آدرس کامل مجریان هم داده می شود، شهرداری کرمان!
اهل سینما در نقد فیلم و فیلم نامه نویسی اصطلاحی دارند.
« احترام به شعور مخاطب »
فیلم و فیلم نامه باید به شعور مخاطب در انتقال پیام احترام بگذارد.
این میزان سهل انگاری در صحنه سازی برای خر فهم کردن پیام به بیننده به واقع برخورنده است.
چطور ممکن است یک نفر به عنوان پیمانکاران شهرداری با اطلاع کامل از فیلمبرداری شدن حرف هایش بیاید جلوی دوربین این حرفها را به دو کودک بزند، آدرس ها را هم بدهد و بعدش هم در فضای مجازی آنرا منتشر کند و منتظر شود تا بیایند دستگیرش کنند؟!
اما خوب اعتراف می کنم که بازخوردهای آن در فضای مجازی و فریادهای هیهات از «نژادپرستی ما ایرانیان»
و قمه هایی که ایرانیان در این چند روز بر سر خود از «خودنژادپرست انگاری» و« خودنژادپرست خوانی» و « خودتخریبی و خود تحقیری» فرود آوردند ، نشان می دهد که این سطح از فیلم نامه نویسی و فیلم سازی اتفاقا مخاطب و گیشه گسترده ای دارد.
کتاب خواندن خوب است.
فیلم دیدن خوب است.
روزنامه و مجله و خبر و حتی فضای مجازی هم خوب است ... اصلن بیش و پیش از خوب بودن ، ضرورت است.
ضرورت مغز .... غذای مغز ... درست مثل معده.
اما به خدا ما با معده هایمان آن رفتار را نمی کنیم که امروز با مغزهایمان داریم مقابل رسانه ها می کنیم.
غذای معده ها یمان را انتخاب می کنیم دریغ از زحمت چهارتا پرسش مقابل آنچه به مغزهایمان می ریزیم .
در مورد چیزی که به معده هایمان می فرستیم حداقل جستجو و پرسشی می کنیم.
از چی درست شده؟
چی داره ، چی نداره ، آشپز مطمئن هست ، بهداشتی طبخ شده ، نشده ... مواد مورد استفاده از چه منابعی تامین شده ... سالم هستند ، نیستند؟
خلاصه حداقل احترامی برای شکم هایمان قائل هستیم .
قبل از قورت دادن حداقل جستجو و پرسشی انجام می دهیم.
چی رفت توش ... منبع غذایی مطمئن است یا نه ... نفخ زا ست یا مسهل یا متوازن و مغذی!
اما طفلک مغزها ... مغزهایمان که امروز اجازه می دهیم مقابل فضای مجازی با هر گند و کثافت بی اعتباری پر شوند و دچار نفخ عصبی مان کند .
البته فضای مجازی مسکن های لحظه ای را هم گذاشته است جلوی دست همگان .
کامنت و پست ..... تسکین و تخلیه ی نفخ های مغزی و عصبی ... آروق های ذهنی .
جملگی تخریبی ، تحقیری، تعمیمی!
اجازه می خواهم تکرار کنم.
به خدا با معده هایمان آن نمی کنیم که با مغزها ی مان!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر