جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ بهمن ۷, دوشنبه

تلما و لوئیز، دو زن در جاده ای مردانه



دیشب  قصیده لوسی جردن مارین فیتفل رو گوش می کردم و دوباره یاد فیلم "تلما و لوئیز" ریدلی اسکات افتادم. یه فیلم جاده ای تر و تمیز و شیک و مهیج و خوش ساخت آمریکایی. از نظر من یکی از بهترین های ریدلی اسکات. با همه ی خصوصیات جذاب سینمای آمریکا.
 داستانی ساده و مستقیم و بی پیرایه که بی حاشیه ها و جزئیات کسالت بار روایت می شه.  فیلمی که کلکسیونی از موسیقی های خوب هم هست . با صحنه های جذابی از طبیعت فوق العاده گرند کنیون. هنرپیشه های خوش تیپ و چشم نواز که سبک بازی آمریکایی رو خوب انجام می دن.
جینا دیویس ، برد پیت ، سوزان ساراندون.

فیلم مسئله ای زنانه داره که کاملا با مردها گره خورده. مردهایی که در ایجاد مسئله نقش دارند و مردانی که می خوان در حل مسئله کمک کنن . تفاوت روحیه های مردانه و ارتباطشون با زنها یکی از جذاب ترین جنبه های این فیلم هست که  با جزئیات غیر مستقیم و ظریفی نمایش داده می شه. لطافت و ظرافتی که در نگاه بعضی ها هست و در دیگران نیست.  شوهر تلما مرد خوش تیپی هست که خوب پول در می آره . ماشین خوبی سوار می شه . از دیدن فوتبال لذت می بره و از اینکه زن خوش تیپی در خونه داره راضیه . قلمروش کامله . هم چیز در این قلمرو کوچک زیر سیطره این مرد خوب پیش می ره تا روزی که تلما تصمیم می گیره به مسافرت بره اینبار اما بدون اجازه شوهرش! باری که آخرین بار است!
تلما تحت سلطه این مرد گم شده.  دختر بچه بی دست و پایی باقی مونده با خواسته های برآورده نشده و تلنبار شده ای که از او موجودی با ضعف قدرت تصمیم گیری ساخته. اما او زیر فشار این گمشدگی همین یک بار که آخرین بار هم هست مهمترین تصمیم زندگیش رو می گیره .
سفر!
سفر در جاده ای مردانه . جاده ای که زنانگی او برایش فقط موضوع تفریح هست و نه پذیرشی محترمانه و انسانی.  تفریحات  احمقانه و کوتاهی که اما هزینه های سنگین و طولانی رو ایجاد می کنه . هزینه هایی که به طور تکان دهنده و تلخی  در زندگی  مردهای دیگه ای  بازتاب پیدا میکنه. وقتی شریک زندگی لوئیز از رابطه ی جنسی با لوئیز محرومه .  بیگناه و ناخواسته. این او هست که باید هزینه تفریح  غیرانسانی مردی دیگه رو بپردازه. با محروم ماندن از لوئیز. زنی که دوستش داره اما نمی تونه!

می شه به وضوح دو نگاه مردانه رو در این فیلم به زنها دید. نگاهی که زن براش بهانه ای هست برای خودخواهانه ترین، کوتاه ترین و بی مایه ترین تفریحات دربرابر نگاهی که می خواد در کنار این زن ها باشه . به زندگی نگهشون داره. با توجه و علاقه ای بیشتر از صرف لذت های لحظه ای.

 فیلم اگرچه در آمریکا اتفاق می افته اما به گمانم هر کسی از هر کشوری و به خصوص زن ها کم و بیش با چنین موضوعی احساس آشنایی و ارتباط خواهند کرد. قصه فیلم ساده است با پایانی تلخ . دو زن سفرشون رو با لباس ها و ظاهری زنانه آغاز می کنن اما در پایان، خاکی و خشن و درب و داغان به انتهای جاده ای می رسند که در تسخیر مردهاست.

دوستی می گفت این پایانی بدبینانه برای مسیری هست که زن ها هم دارن واردش می شن . به نظر من اما پایان فیلم واقع بینانه است . حداقل با واقعیت هایی که تا امروز رقم خورده. نگاه کنید به تلخی زندگی یا آمار خودکشی در میان زن هایی که پا رو از خانه و آشپزخانه فراتر گذاشتند و خواستند خودشون رو بیان کنند!

"آرام راه هموار می‌کنند

با آمپول‌های شفاف‌شان بی حس‌ام می‌کنند ، خوابم می‌کنند
اکنون خودم را گم کرده‌ام من که بیمار این سفرم
کالبد شبانه‌ام نورناپذیر چون جعبه سیاه قرص‌هاست
همسر و فرزندم در عکسی خانوادگی لبخند می‌زنند
خنده هایشان درپوستم فرو می‌رود
نیزه‌های ریز خنده.
......"

سیلویا پلات
شاعر و نویسنده آمریکایی که در لندن خودکشی کرد
****************
تلما و لوییز در ۶۴امین مراسم
جایزه اسکار، نامزد دریافت ۶ اسکار شد و اسکار بهترین فیلم‌نامه غیر اقتباسی به نویسنده داستان این فیلم تعلق گرفت
.
 
The Ballad of Lucy Jordan - Marianne Faithfull


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر