جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۵ آذر ۶, شنبه

آمریکا و کری خونی هاش واس ننه باباش ، فرانسه و انگلستان!

یه برنامه تلویزیونی در مورد کلیشه ها و تبلیغات ضد فرانسوی در آمریکا دیدم که در ضمن خنده دار بودن خیلی هم جالب و پر از اطلاعات بود.
آدم حیرت می کنه چطور تو یه مملکت، آمریکا، به این زشتی و زمختی و گستردگی ، تو رادیو و تلویزیون و نشریاتش به یه مملکت دیگه، فرانسه، توهین و تحقیر می شه.
چندتا از نمونه هاش :
مملکت میمون های پنیرخور و همیشه شکست خورده ... مردهای گی ... زن های شیک، سکسی و اغواگر ( زن های فرانسوی شیک و سکسی هستن؟! ... خدایی این یکی رو که توش موندم. زن های فرانسوی حتی صورت هاشون رو هم اصلاح نمی کنن ! ... با خودم دارم فکر می کنم زن های آمریکایی دیگه چه مصیبتی هستن که زن فرانسوی به چشم شون شیک و سکسی اومده!)....
آدم های تنبل و تن لش و ترسویی که به هیچی جز شراب و تعطیلات فکر نمی کنن ...
همیشه خائن ... همیشه جای جاش زیرپاتون رو خالی می کنن ، همیشه شکست خورده و بزدل و قدرنشناس ... و از این حرفا .
همه داستان هم گویا برمی گرده به زمانی که ژاک شیراک، بوش و آمریکا رو در حمله به عراق همراهی نکرد.
خدایی فقط یکی از سیاست های خارجی فرانسه در صد سال اخیر قابل تحسینه اون هم همین بود که استقلال سیاسی خودش رو حفظ کرد و زیر بار بوش نرفت و در جنایت عراق با آمریکا همراهی نکرد.
اما خوب همین حفظ استقلال سیاسی هیچ به مزاج آمریکایی ها خوش نیومده مخصوصا که همیشه فکر می کنن در جنگ جهانی دوم این اونها بودن که رفتن و این فرانسوی های ترسو و شکست خورده رو از دست آلمانی ها نجات دادن و آزاد کردن.
خوب البته روایت استاد فرانسوی ما از لشکرکشی آمریکا به فرانسه یه جور دیگه است.
یادمه می گفت:
« در زمان جنگ جهانی دوم آمریکا سرمایه های مالی زیادی در بانک های سوئیس داشت . برای نجات این سرمایه ها باید کاری می کرد ... خوب به جون آمریکایی که نمی شه گفت پاشو برو اون سر دنیا تو جنگی که هیچ ربطی به تو نداره بجنگ و پول های ما رو تو سوئیس نجات بده .... باید بهش می گفتن :
هی آمرییکایی آزاده ، مردمانی آنجا در سواحل نورماندی تحت ستم و مصیبت هستن ... پاشو برو به نام انسانیت و آزادی ، آزادشون کن.
جوون هم که خوب همه جای دنیا احساساتی و زودباور ... اینجوری شد که به نام آزادی انسان در فرانسه اما در واقع برای نجات پول های انباشت شده در سوئیس ، آمریکا بهونه لازم برای مداخله در جنگ جهانی دوم رو ساخت و سناریونویسی کرد.
حالا جنگیدن شون چطوری بود؟
هیچی فله ای بمب می ریختن رو شهرها ... دوست و دشمن رو باهم می کشتن ... سرباز آلمانی و شهروند بدبخت فرانسوی ... همه با هم ، درهم ... از یک کنار!
جوون هاشون هم اومدن اینجا دیدن از فیلم و هالیود و قهرمان بازی خبری نیست ... شمبول به دست افتادن به جون زن های بیچاره فرانسوی ... پرونده ای که هرگز صداش رو در نمیارن .... پرونده تجاوز های متعدد سربازان آمریکایی به زنان فرانسوی در خلال جنگ دوم ... کشتن و تجاوز کردن و کشته شدن .... فوج فوج.»
از این روایت ها که بگذریم محتوی برنامه خیلی بامزه و در عین حال جالبه .
رابطه معنوی و سیاسی این سه کشور .
فرانسه، انگلستان ، آمریکا.
اینکه چه جوری این سه تا کشور به لحاظ میراث معنوی مثل یه خونواده سه نفره متشکل از زن و شوهر و بچه شون بهم گره خوردن و در عین حال وقتی از هم دلخور می شن چه جوری لیچار بار هم می کنن .
آمریکایی هایی که مدام جنگ دوم رو می زنن تو سر فرانسوی ها و انگار یادشون رفته چطور استقلال خودشون مدیون لشکرکشی فرانسوی ها و حمایت اونها از شورشی های استقلال طلب در برابر پادشاهی بریتانیاست.
و البته کری ها و کنایه هایی که انگلیسی ها و فرانسوی ها برای هم می خونن.
یه قسمتش هست از خنده منفجر شدم.
دقیقه 47 وقتی جک استراو، وزیر اومور خارجه وقت بریتانیا، در سازمان ملل با اون طنز خونسرد و کنایه آمیز آنگلوساکسونی می گه:
«آقای رئیس من اینجا به نام کشور بسیار پرسابقه و قدیمی حرف می زنم که در سال 1066 توسط فرانسه تاسیس شد.»
یه زمانی اوباما اومده بود اروپا، اولاند هم کنارش واستاده بود.
بعد اوباما گفت از من می پرسن احساست به انگلستان و فرانسه چیه؟
«خوب من دو دختر دارم و هیچ وقت نمی تونم بگم کدومشون رو بیشتر دوست دارم ... فرانسه و انگلیس هم برای من مثل دو دخترم هستن.»
به قول فرانسوی ها:
آه بون!!!
یکی نیست بگه پسرم، اونجا در آمریکا قبل از اینکه شماها انگلیسی رو مثل آدامس تو دهنتون بجوین و ضایعش کنین ، تو انگلستان آقا بزرگ هاتون داشتن به انگلیسی فاخر و ادبی کتاب می نوشتن .... قبل از اینکه شما بدونین اصلن آزادی رو چطور تلفظ می کنن تو فرانسه داشتن در مورد آزادی و فلسفه حقوق بشر کتاب ها می نوشتن ...حالا این دوتا شدن ، بچه های شما؟
ملاحظه می کنین ،
پسربچه جیشش کف کرده و واسه ننه باباش، فرانسه و انگلستان، شاخ و شونه می کشه و کری می خونه.
قسمت های انتهایی برنامه درباره روابط تاریخی انگلستان و فرانسه است .
جالب و همچنان خنده دار.
اینکه سال ها پیش از زبان انگلیسی تو بریتانیا فرانسه حرف می زدن و این زبان یه کلاس فرهنگی اونجا داره .... اینکه تو مجلس انگلستان هنوز تابلوهایی به زبان فرانسه است درباره آزادی ، برابری و برادری ... اینکه هنوز بخشی از سوگند در مجلس بریتانیا به زبان فرانسه گفته می شه.
روابط و تاثیرات این دو کشور منو یاد زن و شوهر ناسازگاری می اندازه که اما عقدشون در آسمون ها بسته شده و هیچ جوری از هم خلاصی ندارن ... باس بزنن تو سر و کله هم و به پای هم پیرشن .... راه دیگه ای نیست.
با دیدن این برنامه خیلی خندیدم و در عین حال چیزهای جالبی توش یادگرفتم.
برای همین لینکش دادم.
و یه خواهش:
لطفا از آنچه نوشتم هرگز این برداشت رو نکنین که تعصبی یا دشمنی با یک از این سه سرزمین دارم.
در واقع چیزهایی در هر سه سرزمین هست که عمیقا دوست دارم و همیشه تحت تاثیرم قرار داده.
من عاشق ادبیات و موسیقی آنگلوساکسون هستم.
عاشق سینما و آشپزی فرانسوی ،
عاشق موتورهای هارلی داویدسون آمریکایی و هنر انیمیشن در این کشور .
توصیفاتم رو به حساب طنز بذارین و نه جانبداری .
تا جایی که به ما مربوطه فقط بشین با تخمه و چایی این برنامه مفرح رو ببین و به هنر لیچارگویی که گاه به زمخت گویی و توهین می رسه بخند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر