جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۵ آبان ۱۷, دوشنبه

صاعقه های کلامی!

شده در حالیکه توحال خودتون بودین و از دنیای پیرامون هیچ چیزجزهمهمه ای محو نمی شنیدید ناگهان و ناغافل جمله ای مثل یک صاعقه ... یک رعد از اون همهمه ی پیرامون جدا بشه و بر ذهن شما فرود بیاد؟
از جا بپرین .... انگار چیزی رو به یاد آوردید ... همون جمله رو ... انگار اون جمله همیشه با شما بوده اما شما فراموشش کرده بودید .. حقیقتی روشن .... حقیقتی نه الزاما مطلق در عالم عام بلکه مطلق در عالم خاص شما!
از چی حرف میزنم؟
دیروز رادیو روشن بود اما من گوش نمیکردم .... فقط صدای محوی ازش بود ... من متمرکز روی کار خودم بودم ... تعمیر یک دستگاه کارت خوان .... داشتم روی اینترنت یک خازن سفارش می دادم که ناگهان اون جمله مثل رعد از همهمه ی محو رادیو کنده شد و به سرم اصابت کرد.
... c'est ce qui arrive chaque fois que la poésie à de la hauteur et la pansée de la profondeur.
این مضمون که وقتی شعر اوج می گیره ، تفکر هم عمق گرفته .
کمال شعر از عمق فکر جدا نیست و بلکه رابطه ای در هم تنیده با هم دارن .
گمانم برنامه راجع به هایدگر بود ... و نظر او که تفکر عمیق ، شاعرانه متبلور می شه.
و من مبهوت ِ دو صفت ِ «اوج» برای شعر و «عمق» برای فکر که هم زمان واقع می شن.
زیبایی وجهی جدا نشدنی ست از فکرِ عمیق که در شاعرانگی ِ بیان جلوه پیدا می کنه.
از دیروز ... پس از این جمله همهمه ای ست از بیت ها که در اوج شاعرانگی ، عمق ِ دارن .
چرا ؟ ...چرا عمق دارن ؟
چون آشنا هستن .... آشنای ِ عمیق ترین و پنهان ترین لایه های وجود آدمی .... پس ناگزیر ماندگار !
مثل این:
عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر