جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۶ مهر ۲۲, شنبه

بیماری ِ مسری

از من بپرسین می گم:
تو دنیای امروز دشوارترین و در عین حال ضروری ترین کار اینه که تسلیم بیماری واگیر و وحشتناک ِ نفرت نشی .... به ورطه تعمیم گرایی نیفتی.
آدم امروزی بیش از گذشته در معرض ضربات ِ کلامی قرار گرفته ... شبکه های اجتماعی ... گسترش روابط کلامی و فرصت های آنی برای تخلیه های حسی در قالب ِ تعمیم گرایی های فرقه ای ، قومی ، ملی، مذهبی و ...
هر روز روان مون مورد اصابت ده ها جمله و واژه هایی قرار میگیره که در نهایت بی مبالاتی به سو مون پرتاب می شن.
جمله های مملو از نفرتی که مدام تمایل به تعمیم و دسته بندی « تو» دارن.
تو به عنوان « یه زن » ، « یه مرد» ، « یه خارجی» ، « یه ایرانی» ، « یه فلان جایی» ، « یه فلان ...» .
«فلان» یعنی تعریف ... تعریف یعنی حد ... حد یعنی کوچک کردن ِ « تو» !
کوچک کردن دیگری یه ضربه ی حسی و روانیه ... یه ضربه دردناک ... حس رو تحریک می کنه .
باید خیلی آگاه بود که ضربه های کور رو با کوری پاسخ ندی.
تلاش آگاهانه مضاعفی باید که احساسات ِ مخدوش دیگری، روان ما روهم به ورطه تعمیم گرایی و نفرت نندازه.
دوستی خارجی تعریف می کرد چند وقت پیش یکی از دوستان همسرش تو یه مهمونی مست کرده بوده ... به پر حرفی و تخلیه خودش افتاده بوده.
دور بر داشته بوده که :
« ما فرانسوی ها دنیا رو متمدن کردیم ... ناپلئون ما ، شما رو متمدن کرد . ... ما برای آفریقا و آمریکای جنوبی سواد و تکنولوژی و فرهنگ و فلان بردیم ... حالا این خارجی ها اینقدر مدعی و نمک نشناس و ... باید همه شون رو بیرون ریخت برگردن به همون گند وکثافت خودشون ..... »
و زرت و پرت های زیادی دیگه .
حالا پسره یه مفلوکی که هشتش گرو نهشه .
خوب حتی شنیدنش هم برام سخت بود.
دختر فرانسوی نیست .. تحصیل کرده و بسیار با شخصیته.
برام قابل درک بود که چقدر بهش سخت گذشته ... در حضور همسرش همه جور توهین و تحقیری رو شنیده ... همسرش هم ایستاده و سرش رو انداخته پایین .
دختر می گفت انتظار داشتم از خونه بندازش بیرون ... انتظار داشتم رابطه اش رو باهش قطع کنه اما هیچکدوم از این کارها رو نکرد.
فقط گفت :
ولش کن! ... اهمیت نده.
دختر می گفت :
حالم داره از همه چیز بهم می خوره ... خسته ام ... همسرم رو دوست دارم اما احساس می کنم پشتم رو خالی کرده ... دارم به برگشتن فکر می کنم ... رها کردن همه چیزِ اینجا ... نمی فهمم چطور می تونه هم من رو دوست داشته باشه و هم دوستی داشته باشه که حامی ِ مارین لوپنه ...
دوست دیگری تعریف می کرد پیش از این گفتن این جملات تو فرانسه یه تبو بوده .
امروز اما آشکارا تو کوچه و خیابون شنیده می شن.
خوب من هم از این نوع تجربه ها دارم ... نه به این سختی اما با ظرافت و موذی گری بیشتر.
عده ای هستن که واقعا خودشون رو به عنوان یک فرانسوی ، مرکز تمدن و فرهنگ دنیا می دونن ... فکر می کنن فرانسه از ما تحت آسمون افتاده.
فقط اینا هستن که نون و پنیر و آشپزی دارن.
بقیه تو دنیا گوشت و گندم خام به دندون می کشن.
اینو البته مستقیم مطرح نمی کنن با یه نوع موذی گری ِ پست و نخ نما در قالب سئوالات ابلهانه به رخت می کشن.
یه سری جملات، اینجا به طور کلیشه ای شنیده می شن.
برام خیلی جالبه که این جملات تکراری رو از سه نسل خارجی در فرانسه می شنوم. همونطور که خودم بارها شنیدم.
شاید اولش به نظرتون این جملات ساده به نظر برسن اما پس از مدتی ، وقتی مدام تکرار می شن، متوجه می شین که به این سادگی هم نیستن ... از یه روحیه ی خودبرتر بین و نادان به سایر ملل نشات می گیرن.
مثل اینها:
« ما ، اینجا، تو فرانسه خوب زندگی می کنیم. در آرامش و رفاه. »
پاسخ امروز من :
« بله قطعا ، به لطف صنعت تسلیحات فرانسه ... خوب می فروشه. »
« فرانسه برای خارجی ها جای خوبیه ... کلی کمک دولتی برای خارجی ها وجود داره.»
پاسخ من :
« بله قطعا، دولت فرانسه منابع مالی ِ خوبی خارج از فرانسه، تو مالی و لیبی و سوریه برا خودش دست و پا کرده.»
« راستی مردم اونجا تو کشور شما چی می خورن؟ »
پاسخ من :
« خوب می تونم اطمینان بدم که اونجا مردم چیزایی مثل حلزون خاکی و قورباغه نمی خورن اما انواع نان ، انواع پنیر، گوشت گوسفند و برنج جزو مواد غذایی محبوب هستن.»
می دونین،
ضربه دردناکه اونقدر که می تونه برای لحظاتی باعث فراموشی دوستی ها بشه.
وقتی ضربات پی در پی می شن ، خطر فراموشی هم بیشتر می شه.
این دقیقا قسمت سخت ماجرا ست.
جایی که آدم باید مدام دوستان و دوستی ها رو به خودآگاهش بیاره.
با خودم فکر می کنم تسلیم این جملات شدن از چند نفر پیش از هرچیز اجحاف به دوستان خوبم هست. نادیده گرفتن دوستی های باز و پذیرنده شون.
اگه چندتا تجربه اینجوری دارم کنارش بسیار هم تجربه دوستی دارم.
اونهایی که خارج از این دایره سطحی بینی و تعمیم دهی برای دوستی باز و پذیرنده و گرم هستن.
امروز نفرت از «دیگری» بیماری واگیر ِ وحشتناکی شده .
« دیگری» که در واقع وجود نداره ... بیشتر یه وهمه ... یه تعریف شکننده.
همه ی آمریکا ترامپ نیست. 
همه ی فرانسه مارین لوپن نیست.
همه ی ایران ، علم الضلا نیست.
هیچ چیز مهم تر از حفاظت روان دربرابر بیماری نفرت نیست.
و این حاصل نمی شود الا به انصاف و مراقبتی دائم.
مراقبتی دائم در یادآوری و در خودآگاه نگاه داشتن ِ دوستی ها ... فرای مرزها.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر