جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۶ دی ۲۲, جمعه

کار

آماده شده بود دوش بگیرد .
آینه اما متوقفش کرده بود ... خیره ... شگفت زده!
خیره به آن عضلات ظریف ِ زنانه ... کیفیتی دوگانه از زیبایی ... قدرت و انعطاف ... توامان!
با تعجب فکر می کرد :
کی این اتفاق افتاده بود ؟ ... آن عظلات زیبا و ظریف از کجا آمده بودند ؟
صدایی توی سرش گفته بود:
کار .... کار تیشه ی تن است ... گاهی می خراشد ، گاهی می تراشد .. پس نگاه کن تیشه ای که پیشه کرده ای با تو چه می کند! ..... تو را می خراشد یا می تراشد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر