جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه

جهان وطنی ملی

پستی دیدم از یکی از دوستان درباره خاکی که در آن مهر و شادی نیست پس چه تعلق خاطری به آن ؟! .... و بعد هم لابد دلخوش کردن خود به جهان وطن شدن!

بین آزاد اندیشی ِ جهان وطنی با بی تفاوتی و وطن بیزاری تفاوت اساسی هست اگرچه در سطح و ظاهر ممکن است  جاهایی شبیه هم به نظر بیایند.
 درست مثل شباهت ساده گی با ساده لوحی .... مثل شباهت های احتمالی ِ حساسیت به حفظ هویت با نژاد پرستی

در واقع جهان وطنی به مفهوم نگاه انسانی به همه کس و همه جا نه تنها  در تضاد با وطن دوستی نیست بلکه اصلن آن عصاره و هسته ی ناب نهفته در مهر به  وطن ضرورت و پیش نیاز رسیدن به نگاه مهرآمیز به جهان است.
چطور می شود در قبال سرزمینی که به شخص هویت داده بی تفاوت و منفعل بود و بعد آن را به حساب جهان وطنی بودن گذاشت؟!!
وطن پیش از آنکه  جایی برای آرامش و شادی و موفقیت فرض شود  جایی ست که به ما هویت می دهد ..... و شخص بی هویت نه آبی بر آتش ِ جهان که بادی بر آن خواهد بود!

افغانستان سال هاست که برای مردمانش چیزی جز جنگ و مرگ و درد  نداشته است آیا یک افغان به صرف درد و رنجی که در سرزمینش کشیده باید در قبال کشورش منفعل و بی تفاوت شود و خودش را مثلا درجایی مثل آلمان با فهم مخدوشی از جهان وطنی دلخوش کند!
پس کِی و کی آرامش را برای افغانستان خواهد آورد؟؟؟
 مگر افغانستان بخشی از جهان نیست ای جهان وطن!

هرگز با بی تفاوتی و انفعال نسبت به وطن نمیشود به آزادگی ِ مفهوم جهان وطنی رسید .
هرگز با بی مهری نسبت به وطن نمی توان به مهری با جهان رسید!


دوست داشتن خود به معنی خودپرستی نیست اگرچه ممکن است گاهی در دیدگان کم سوی دیگری خودپسندی دیده شود .
بی دوست داشتن خود نمی توان دیگری را دوست داشت . همین نسبت بین وطن دوستی و جهان وطنی نیز برقرار است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر