جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ مهر ۲۳, سه‌شنبه

علی و زوندا هایش (Zonda)

علی – پسرم- پلی استیشن بازی می کند.
رالی اتومبیل رانی.
او عاشق اتومبیل های سوپر اسپرت است .... بیشتر از همه  Zonda
علی برای به دست آوردن یک زوندای نقره ای در دنیای مجازیِ ساخته شده توسط کمپانی
 Sony Computer Entertainment
 باید 4100 امتیاز کسب کند .
او تقریبا هر روز وارد  این دنیای مجازی می شود و مسابقه می دهد. دنیایی که در آن با هر بُرد، اعتبارش بیشتر می شود
و آن وقت می تواند با اعتبار مجازیش برای ماشین مجازیش تجهیزات مجازی بیشتری بخرد .... رینگ، فلپ ، سوپر شارژ ، اگزوز های کرومی تا به مسابقه ی مجازی دشوارتری برود ... و اعتبار مجازی بیشتری کسب کند. همه ی اینها برای رسیدن به آن زوندای نقره ای که با خاموش شدن پلی استیشن ناپدید می شود و نیست.

علی در این دنیای مجازی خوشحال می شود و افسرده
عصبانی می شود و هیجان زده
او در این دنیا یاد می گیرد .... اشتباه می کند ... و حتی حماقت و دیوانگی
وقتی با عصبانیت به ماشین رقیب می کوبد.
گاه مدتها در مرحله ای درجا می زند و گاه به سرعت پیش می رود ...  اما همواره در آن حرکت می کند .

 حرکت ناگزیر این دنیاست
اگرچه پیش رفتن در آن وابسته به اعتبار است
و اعتبار وابسته به امتیاز
و امتیاز وابسته به مهارت
و مهارت وابسته به قابلیت کسب آن


اما من هیچ قابلیتی برای کسب مهارت در این بازی ندارم و طبیعتا هیچ جایی در آن.
بازی مورد علاقه ی من مدال افتخار است.
تفنگ و نشانه گیری و شلیک

برای حضور در دنیای مجازی می توان بازی را تغییر داد. می توان نوع بازی را متناسب با علاقه و قابلیت های  خود انتخاب کرد اما به هر حال ضروریست که در آن حرکت کرد .  اگر حرکت نکنید بازی شیفت می شود روی اسکرین سیور
و تا شب کرش ، سونیک ، مایکل شوماخر و یا دیوید بکهام ِدنیای مجازی برای تان پشتک وارو می زند و  جمله ای ثابت را تکرارخواهد کرد ....  وخوب شما حوصله تان سر خواهد رفت ...  حتی از آدم بزرگی مثل شوماخر.... حوصله تان سر خواهد رفت ... فکرش را بکنید !!
وقتی اسم و صورت آدم بزرگی مثل شوماخر در دستان شما تبدیل به موجودی تکراری و کسالت بار شود!
مایوس کننده نیست؟!!!

علی غرق بازی ست  ... و من از دور نگاهش می کنم. 
 بی قرار و ناراحت است ....  در مسابقه برنده نشده است.  مسابقه ای که اصلا واقعیت بیرونی ندارد. اما او ذهنش را به آن سپرده است. 
ناراحتی اش برا ی من عجیب نیست اما تکان دهنده است. گویی بازتابی از دنیای پیرامون خودم را در دنیای مجازی او می بینم.
شعری از مثنوی در ذهنم طنین انداز می شود:
کف دریاست صورت های عالم   /  ز کف بگذر اگر اهل صفایی

 برایم روشن است که  تا یکی دو روز دیگر زوندای نقره ای ِ مجازی را با اعتبارمجازیِ 4100 امتیازیش بدست خواهد آورد اگرچه او الان عصبانی تر از آن است که حرف مرا باور کند. چند روزی با آن خوشحالی خواهد کرد ... و بعد از چشمش می افتد. آن وقت علی باید زوندای دیگری برای خود پیدا کند.
زوندا، بهانه ای برای حرکت !

علی غرق در بازی ست و من به زونداهای زندگی خودم فکر می کنم. زونداهایی که گویی خودشان و عطش شان با گذر زمان  تبخیر شدند و رفتند.|
قبول شدن در کنکور
فارغ التحصیل شدن
پیشرفت شغلی
پول
خانه
ماشین
مسافرت به آنجا
ملاقات با او
رفتن ... رسیدن ... دیدن ... داشتن ... ساختن ... تحسین شدن

زونداهایی که داشتم .....  و زوندایی که دیگر ندارم!

علی غرق بازی ست
و من غرق ِ در رویای زوندایی که دیگر ندارم!
****************************************

" ساحل افتاده گفت : گر چه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم
موج ز خود رفته ای، تیز خرامید و گفت:
هستم اگر می روم گر نروم نیستم"
                                       
       (اقبال لاهوری)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر