جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۵ دی ۲۴, جمعه

گذر و نظر!

 دیشب توی خواب یه نفر دور برداشته بود و هی واس ما شاخ شونه می کشید و کری می خوند و قلدری می کرد.
 مو هم ، همو تو خواب، یهو عصبانی شدم و خواستم با لگد یکی بخوابونم مین ِ سینه اش، میون سینه اش، که از تخت افتادم پایین و بیدار شدم .... دیدم نه حوضی هست و نه ماهی و نه علی!
تا صبخ میون خواب و بیداری یه صدایی همش این جمله رو تکرار می کرد:
زندگی هم یه خوابه ... یه روز ازش می افتی پایین و می بینی نه حوضی بود ونه ماهی و نه علی!
چقدر اون روز خوبه ...
 دارم فکر می کنم آیا در دنیا کسی از من به مرگ مشتاق تر هست ... نه از روی استیصال زندگی که از روی شوق ِ گذر و نظر ... به آن سو!
************************
«علی کوچيکه
علی بونه گير
نصف شب از خواب پريد
چشماشو هی ماليد با دس
سه چار تا خميازه کشيد
پا شد نشس
چی ديده بود ؟
چی ديده بود ؟
خواب يه ماهی ديده بود
....... »
 فروغ

۲ نظر:

  1. بازی در بازیه. میون این بازی حالا یکی بیاد بگه خردمندانه ترین کار چیه؟ پریدن وسط بازی . قراموش کردن اینکه همه یه بازیه؟ نظاره کردن و دم نزدن؟ نوشتن از قواعد و ماجراهاش مثل یک کاتب خلاق یا مورخ شجاع؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آره ... مسئله این است !
      من به بازی عشق می ورزم اما به بازی دادن نه.
      اصلا اونی که بازی رو خراب می کنه ، همین بازی دادنه نه بازی کردن.

      حذف