جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ خرداد ۷, چهارشنبه

روزی که بالاخره دیر یا زود میاد




می دونین
بالاخره یه روزی میاد که وقتی می رین تو سوپر مارکت محل تون فکر می کنین بهتره  به جای رفتن به قسمت قفسه های نوشیدنی های شاد نوش  راهتون رو کج کنین و برین به سمت قفسه های شیرهای غنی شده!
چندتا بطری شیر غنی شده با ویتامین د رو با کمی حسرت و آه و دلخوری بندازین تو سبد تون و به جای چیپس و هله هوله خیلی عاقلانه اما با اشتهایی کور شده کورن فلکس غنی شده با آهن رو انتخاب کنید.
و تو راه برگشت به خونه مدام به لکه های سفید پشت ناخن هاتون نگاه کنید و به عصرانه کسالت باری فکر کنید که در پیش دارید. در حالیکه فکر آزار دهنده ای ذهنتون رو مشغول کرده :
 خوب حالا چه جوری باید این چیزا ها رو فرو بدم بره تو شکمم تا  برسه به ناخن هام ، استخون هام و موهام!

می دونین،
وقتی این روز رسید شما می تونین خوشحال باشید و مطمئن که بالاخره اولین گام رو در صراط کسالت بار مستقیم برداشتید.
می تونید مطمئن باشید که بالاخره دارید عاقل می شید و البته پیر!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر