جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ دی ۳۰, سه‌شنبه

دهه شصت - قسمت سوم : ترویج همجنسگرایی جبری به سبک حکومت اسلامی (تاریخ شفاهی دهه ها به روایت رعیت زبان دراز)


دهه شصت بود.
جنگ بود
.
وقت گذشتن از تن بود
.
پس عجالتا همه حکمن خواهر و برادر هم
!
حکم حکومتی، مکمل حکم سنتی
:
تن، ممنوع
!
دوست پسر رسوایی، دوست دختر بی غیرتی
.
حکم حاکم ِ تن ها روشن و قاطع ، حکم هورمون ِداخل تن ها پنهان و اما قاطع تر
!

دبیرستانی بودم.
با تنی فقط به ظاهر بالغ یا شاید هم تن به حکم طبیعت، به باطن نیز بالغ بود اما ذهن اجازه بلوغ رو به تن نمی داد
.
از ترس، ترس داغ و درفش و رسوایی که شده بود مکمل ترس آخرت و عقوبت و عذاب ابدی
.
با این همه چشم های این خواهر ِ بالغ جسمی - نابالغ ذهنی، باز بود و سلول های خاکستری مغزش تمیز و آماده ضبط ... ضبط همه چیز
.
عجیب بود اما :
بعضی از برادرها پشت جبهه، تو کوچه و خیابان و تاکسی خیلی هم برادرانه نبودند
.
در واقع نه برادرانه بودند و نه دوستانه .... مهاجم بودند .... ترسناک ... آزار دهنده ... لابد از زور فشار همان هورمون ها
.
دلخوشک به نگاهی حریص، گفتن جمله ای وقیح یا زدن ضربه ای با دست به پشت خواهری
.
عجیب بود اما :
بعضی از خواهرها پشت جبهه، تو چهار دیواری دبیرستان ها خیلی هم خواهرانه نبودند
.
در واقع نه خواهرانه بودند و نه دوستانه ... عاشق بودند .... عاشقانه نه از نوع عارفانه بلکه بیشتر از نوع  همجنسگرایانه
. اون هم نه از نوع طبیعی بلکه بیشترجبری.
دلخوشک به جستن مردی در صورت پسرانه دختری ....  لابد باز هم از زور فشار هورمون ها

عجیب بود اما فراوان بود .... پدیده ای خاص دبیرستان های دخترانه دهه شصت
.
گفتنش، ذکر خاطره نیست بلکه ثبت پدیده ای اجتماعی ست. خاص دهه شصت.
دوست پسر رسوایی بود. دخترها بین دخترها دنبال دوست پسر می گشتن. اغلب بین دخترهای ورزشکار با قیافه های پسرانه تر
.
مسابقات ورزشی دبیرستان ها جذابیتی بیش از هیجان ورزش داشت. جایی بود که
از زیر مانتوها و مقنعه ها ی یک شکل ، شکل هر کس برای ساعتی ظاهر می شد
.
فرصتی برای دختر بودن
.
برای زیبا بودن با موهای بلند
.
فرصتی برای لذت دیده شدن ..... تحسین شدن حتی با نگاه هم جنسی
.
و در این میان نگاه هم جنس هایی که ظاهری غیر هم جنس تر داشتند، مطبوع تر، محرک تر، خیال انگیزتر
.
تا جایی که حتی بعضی از دخترها برای داشتن این نگاه ها عاشق می شدند، نامه می نوشتند و شماره تلفن می دادند
.

بعد از رقابت ورزشی، رقابت عشقی شروع می شد. برای ایستادن و عکس گرفتن. کنار بهنوش .. بهجت ... شیده ...
اسم هایی که فقط در یه چیز مشترک بودند.
موهای کوتاه و قیافه های پسرانه
!

۱ نظر:

  1. سلام خانم صبا
    این پست عرفان خسروی را لطفاً نگاه می کنید؟
    https://www.facebook.com/Erfan.Khosravi/posts/10205343538893841

    پاسخحذف