جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ آذر ۶, جمعه

قلمرو مردانه، شعور زنانه!

بعد از چهارسال بالاخره یه دوست دختر پیدا کرده.
قبلیه آلمانی بود.
درسش که تموم شد گذاشت رفت آلمان.
این هم هرچی این در اون در زد بره آلمان نشد.
یعنی رفت اما برگشت.
نمی دونم دختره جوابش کرد یا خودش جواب رو گرفت!
اینجور که خودش تعریف می کنه چهارسال گیج و منگ دور خودش می چرخیده که چی شد؟
چرا رفت؟
چرا تموم شد؟
هنوز هم که حرف می زنه می شه یه لایه ی نازک اما عمیق از دلتنگی و تاثر رو تو صداش شنید.
همه چیز تو حرفاش به آلمان ختم می شه.
حتی هنوز، با وجود این نانتی بلوند ِ سرزنده ی شوخ و شنگول.

دیروز احوالش رو پرسیدم.
تو فرم نبود.
فکر می کردم حالش باید بهتر باشه اما نبود.
پرسیدم:
چته جوون؟
تو فرم نیستی؟
با بلوند ِ هم زبون اوضاع روبه راهه؟
گفت:
آره اون خوبه ... من خوب نیستم.
پرسیدم:
 چرا؟
گفت:
اعتماد ندارم.
پرسیدم : 
به کی ؟ به اون یا خودت؟
گفت: 
چه سئوال خوبی.
فکر می کردم به اون اعتماد ندارم اما الان متوجه شدم به خودم ندارم.
گفتم:
می ترسی!
گفت:
آره از همه ی مردها می ترسم.
از دوست های خودم می ترسم.
از دوستاش می ترسم.
می ترسم بره.

می فهمیدمش!

گفتم:
آزاد بذارش. 
گفت:
آزاده. من براش محدودیتی نذاشتم.

گفتم:
بله آزاده چون چاره ای جز این نداری اما منظور من این بود که تو ذهنت آزاد بذارش. 
هیچوقت سعی نکن کسی رو برای خودت نگه داری. 
هیچ چیز بیشتر از این یه زن رو فراری نمی ده.

لبخند زد.
با درد.
گفت:
می دونی امروز روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنانه؟
گفتم: 
آره.
و دوباره تکرار کرد:
من فقط می ترسم!

دلم به درد اومد.
اما مستاصل و ناتوان بودم از کمک بهش.
از تسکین دردی که مثل خوره ذهنش رو می خورد.
از این همه نیازش به داشتن کسی.
کسی برای خودش و فقط خودش.
پسر جوونی رو مقابل خودم می دم با نیازی بی رحمانه که طبیعت درونش گذاشته بود.
یه بچه گربه نر که بنا به حکم طبیعت باید بشاشه به تنه ی چارتا درخت و برای خودش یک قلمرو درست کنه. 
و یکی رو تو این قلمرو برای خودش داشته باشه.
اما دوره شاشیدن به زمین و در و دیوار و مرز درست کردن تموم شده.
حداقل اینجا برای نسل او.
قلمرو درست کردن برای مردها دیگه اعتبار قانونی نداره.
هرچند که هنوز بهش احتیاج دارن.
احتیاجی که برای حلش دیگه نه زور به کار میاد و نه قانون.
شعور به کار میاد.
به دست آوردن ِ شعوری زنانه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر