جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۸ آبان ۴, شنبه

خاطرات تعمیرکار - اعتیاد

دروم دیوانه مروم ... کک به تنبونم افتاده برم یواشکی اسانسوره رو درست کنم.
دیروز اخر وقت بود رئیسم زنگ زد که ساعت کاری تمومه برو خونه بقیه اش واس دوشنبه!
شتر رو پوست کنده بودم به دمش رسیده بود . گفت :
نه ! نه ! نه! ... کار تعطیل ، خونه!
موریانه افتاده به مغزم داره مخم رو می جوه ... عینهو بچه ای می مونم که گرم بازی اومدن و اسباب بازیش رو ازش گرفتن و بهش می گن :
جیش ، بوس ، لالا تا دوشنبه!
تازه متوجه شدم که چقدر « کار » اعتیاد آوره ... از نوع خیلی سخت و وخیمش ... عینهو هدی که روی تراک خش افتاده گیر کرده ، مغزم قفل اسانسوره شده ... این یه شکنجه است.
یا اسباب بازی دست بچه ندین پدر جان یا دادین ازش نگیرین دیگه .... ای خداااااا مو اسانسوروم ر ِ موخوام!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر