جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۸ آبان ۴, شنبه

خاطرات تعمیرکار - هزار شهر تو یه شهر!

کابین آسانسورها ، مخصوصا تو مجتمع های بزرگ مسکونی، یه پا مرکز تبادل اطلاعات و اخبار و روابط عمومی هستن ... حتی در مواردی کاربرد ارسال پیام های عاشقانه هم مشاهده شده.
از گذاشتن عکس معذورم ولی یه مجتمع دارم، هر بار می رم برای سرویس آسانسورشون می بینم یه ملنگی رو کارتم برام قلب و اشک و اینا نقاشی کرده.
امروز با چند روز تاخیر رفتم دیدم رو کارتم باز عکس قلب کشیده و نوشته:
کجایی ؟ چرا دیر کردی!
یعنی پاره شده بودم از خنده.
اما از همه خنده دارترش این نامه بلند بالا بود که تو کابین آسانسور یک مجتمع دیگه دیدم.
ظاهرا یه شیر پاک خورده ای تو مجتمع هست که تا زور به دلش میاد راحت کمربند عفافش رو باز می کنه و تو راهرو و فضای سبز و اینا کود ریزی می کنه.
نگارنده نامه با حفظ فرمول های مودبانه نگارش
ضمن عرض سلام و احترام خطاب به آن عزیز اسهال نوشته،
شما که مثل سگ همه جا می ذاری ازت درخواست می شه کثافتت رو پاک کنی وگرنه ببینمت با همون کفشم که با کثافتت کثیف شده می ذارم تو ماتحتت .
یعنی یکی از جالب ترین قسمت های کارم همین مواجه شدن و مراوده با طبقات مختلف اجتماعی هست.
همه مشتری هام ساکن یه شهر هستن ولی خدای من تفاوت های شخصیتی ، طبقاتی و نوع مراوده های مردم همین یه شهر مثل این می مونه که از این خیابون تا اون خیابون وارد یه سیاره دیگه شدم.
می دونین
تو شهرهای بزرگ امروزی، هزار شهر رو می تونید تو یه شهر پیدا کنید.
فاصله این هزار شهر هم فقط از این کوچه تا اون کوچه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر