جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۸ آبان ۴, شنبه

خاطرات تعمیرکار - سرکاری ها

دیروز کشیک بودم.
ساعت از هشت شب که می گذره دیگه خیالم راحت می شه.
از هشت شب به بعد دیگه تعمیر نمی فرستن فقط اگه کسی تو کابین گیر کرده باشه تماس می گیرن و خوب باید برم.
خسته و تیکه ولو شده بودم جلو تلویزیون ، چشام تازه گرم شده بود که یهو ساعت حدود دوازده شب زنگ زدن سه نفر تو کابین گیر کردن.
کجا ؟
اون ور نانت
آقا ما تخت گاز رفتیم خودمون رو رسوندیم.
یه وقت دیدیم چار تا جوون مست کنار آسانسور ولو افتادن به عربده های مستانه .
تا منو دیدن فکر کردن پلیس هستم.
پریدن از جا در برن.
گفتم من پلیس نیستم واس آسانسور اومدم.
اینو گفتم شیر شدن.
حالا با چار تا جوون مست چه جوری واقعا می شه مکالمه حرفه ای داشت و فیش های اداری رو پر کرد!
جرات کردم ازشون پرسیدم آیا تو آسانسور بلوکه شده بودین؟
با خونسردی گفتن نه
گفتم به من گزارش دادن شما تو آسانسور گیر کردین ولی به نظر مشکلی نیست.
با کمال پررویی گفتن
نه می خواستیم تست کنیم این سرویس تلفنی تون درست کار می کنه.
بعدش هم زدن زیر خنده
گفتم باشه مشکلی نیست الان تست رو همراه با پلیس تموم می کنیم.
آقا اینو گفتم یهو زدن به چاک.
من موندم و یه آسانسور با بطری های ودکا و ویسکی.
عکس گرفتم فردا با یه فاکتور بالا بلند بفرستم واس سندیکا
یه همچین ماجراهایی داریم 
ولی خوب خدایی راه برگشت خیلی باحال بود ... جاده خلوت و هوای خنک و البته که موسیقی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر