جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ اردیبهشت ۶, شنبه

داستان یک گل سرخ



لبه قایق نشسته بودم و داشتم سعی می کردم از مرغ های ماهی خوار عکس بگیرم.
یهو چشمم افتاد به این گل سرخ که با جریان آرام رود به سمتم می آمد.

ذوق زده شده بودم و اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که مثل یک هدیه از آب گذشته برش دارم اما بلافاصله با خودم قکر کردم چقدر این گل سرخ امروز می تونه آدم های نشسته بر ساحل این رودخانه رو شگفت زده و خوشحال کنه.
ازش عکس گرفتم و فکر کردم با عکس، داستان این گل جاری باقی می مونه! 
و این ابیات شمس لنگرودی که الان در سرم زمزمه می کنن:عکس می گیرم
از ضربات شعری
که بر من فرود آوردی ...

(شمس لنگرودی)

*******************
عکس :  نانت - تابستان 2013



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر