جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ آذر ۲۶, چهارشنبه

زندگی بین چراگاه و چرخ گوشت

گمونم که:
بعضی روزا رو باس فقط گذروند ... یعنی هم گذروندنشون خودش شق القمره به قرعان. 
هزار آفرین داره .... جایزه .... تحسین ، تشویق ... حیرت. 
حیرت خودت از خودت که چه سگ جونی بودی که از همچین چرخ گوشتی رد شدی و زنده موندی.
بگذرونی شون به امید رسیدن اون یکی روزهای دیگه که کم هستن اما می دونی هستن. که خوب هستن ... و شاد و شیرین و اینا .... که فشار کم می شه و می گن گشایش می شه .
اینجوریه دیگه .... زندگی رو می گم!
زندگی بین چراگاه و چرخ گوشت. 
ببعی که هی از چراگاه سرخوشی می افته تو چرخ گوشت باز از چرخ گوشت که در اومد از سرنو سرجمع می شه و دوباره می شه یه ببعی زنگوله پا تو چراگاه. جفتک می اندازی و رجز می خونی تا دوباره نوبت بعدی تیغه ها!
و این اسپیرال ِ روزها ادامه داره تا اون یه روز ... وفقط اون یه روز.
روزی که مثل هیچ روزی نخواهد بود. 
روزی که چرخه همه ی روزها درش متوقف می شه. 
و تو بیتاب چنین روزی هستی .... نه از ترس یا استیصال ... از شدت بی تابی برای اینکه ببینی اون یه روز بالاخره چه جوریه .
رزومه:
خیلی روزها برای شمردن هستن ، کمی روزها برای شکفتن،
و یک روز ، فقط یه روز خاص برای بیرون پریدن از چرخه.
این  چرخه ی فاکنده ی فاک شونده
چراکه
فاکنده جهانی ست بس فاک شونده 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر