جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ دی ۷, یکشنبه

قالی های کرمون ِ سینما

اول یه کوچولو مقدمه:
چند وقتیه دارم فیلم تماشا می کنم. این تبلیغ های عطر و اودکلن لا به لای فیلم ها کلافه ام کرده ...  دلزده از این همه تمرکز روی جنبه ها و جاذبه های جنسی.  جذابیتی که تمرکز بیش از حد روش تاثیر وارونه داشته - حداقل روی من -.
گمونم این یه اصل کلیه که
تمرکز بیش از حد روی یک جاذبه باعث یک بعدی و کاریکاتوری شدن اون جاذبه می شه . دلزده از صورت های روتوش شده و عضلات ورقلمبیده و خشتک ها و یقه های تا حد ممکن پایین کشیده شده، برای آشکار کردن خطوط اندام های مگو، ناگهان فیلم یاد هندوستان کرد!

اصل جنس:
کلینت ایستود با اون هیکل متوسط، خطوط عمیق صورتش و نگاه نافذش  که مث لیزر، الماس هر قلبی رو می تونه سوراخ کنه!
خوب، بد ، زشت ... برای یک مشت دلار بیشتر
آیا مردی هست که بخشی از رویای مردانه اش رو در این یکه سوار زبر و زرنگ و تردست نبینه؟
آیا زنی هست که چشم هاش خیره اون صورت و نگاه نشه؟!

غرق در عکس های ایستود بودم. مردی که درست مث قالی کرمون هر چی سنش بالاتر رفته چیزی از جاذبش کم نشده که جذابتر هم شده. جذابیتی از جنس عمق.
عمق ِ یک عمر.
که یهو چشمهای همفری بوگارت مثل یه غنچه در ذهنم شکفت .... کازابلانکا.
اون صورت کشیده و درب و داغون که به لطف نگاهی پر از احساس  تیر به قلب هر زنی می زنه. اون لب های بهم چسبیده با پشت لبی بلند که انگار یک دنیا حرف نگفته  داره. اون ابروهای چسبیده به چشم ها که انگار کوهی از درد و تلخی روش تلنبار شده جوری که برای یه نگاه انداختن به بالا باس اول اورستی از درد  رو بالا داد تا نگاه بالا بیاد!
و وقتی بالا میاد چی هم میاد .... کهربایی از جنس هسته زمین!

اما درست در همون لحظاتی که مسحور نگاه بوگارت بودم چشم های آبی آنتونی هاپکینز از راه رسیدن با نگاه دکتر فردریک ترورس در فیلم مرد فیل نما.
آه ای خالق رشته های دی ان ای،
چگونه ممکنه در رنگی به این سردی چنین حجمی از احساس و گرما رو جا داد
.
چگونه ممکنه صورتی بتونه چنین بازه بی انتهایی از شفقت و شقاوت رو در خودش جا بده و سپس بازتاب ؟
!
از دکتر ترورس در فیلم مردفیلنما تا دکتر لکتر در سکوت بره ها
.
گمانم تا به امروز جذاب ترین شخصیت های سینمایی برام همین دو دکتر با احساس بودن. یکی با احساس و باسواد و  انسان دوست - ترورس- ،
دیگری با احساس و با سواد و آدم خوار - لکتر
- .
جذابیت صورت هاپکینز و البته قابلیت هنری او در همینه که می تونه ابعاد متفاوت و متضاد ی از آدمیزاد رو در آن واحد در چهره اش بازتاب بده. عمیق و اعجاب انگیز
.

و درست همین جا بود که متوجه شدم چقدر خطوط صورت می تونن به جذابیت و قابلیت صورت برای بازتاب احساس کمک کنند. کیفیتی که متاسفانه هنرپیشه های زن ازش محرومند. به دلیل معیارهای قراردادی زیبایی.
کیفیتی که به هنرپیشه های مرد اجازه می ده تا با گذر عمر اتفاقا مثل قالی کرمون، جذابیت و قابلیتشون نه تنها افول کنه بلکه افزون بشه
. در میان هنرپیشه های زن شانس و شهامت برخورداری از این موهبت زندگی بر چهره - چین و چروک - رو به کاهشه. جز شماری اندک.

عزیزترینشان - برای من - مریل استریپ.
زنی که هرچه سنش بیشتر می شه برای من جذاب تر و دوست داشتنی تر می شه. به صورتش که اکنون برخوردار از زیبایی چند بعدی، واقعی تر و عمیق تر است  نگاه می کنم و می شنوم که صدایی در ذهنم می گوید
:

آه مریل،
گوش شیطان کر ... چشم نخوری زیبای من .... مبادا تو هم تن به عمل های چروک زدایی از صورت بدی
!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر