جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ اسفند ۱, جمعه

غذاها و فرهنگ ها

امروز برای ناهار یه کاسه مول همراه با سیب زمینی محلی نوش جان کردم ... با لذت تمام
دیروز تو بدو بدوی روزمرگی مجبور شدم کنار خیابون یه ساندویچ مکدو به نیش بکشم تا از گرسنگی نمیرم. عجیب این جاست با اینکه مکدو زیاد هم بدمزه نیست اما همیشه بعدش دل درد می شم. البته شاید هم تاثیر ذهنی تصاویر گاوهای هورمونیه که تو یه مقاله راجع به گوشت های مصرفی مکدو دیدم.

به هر حال هر چی که باشه امروز در وقت خوش خوردن ناهار ناخودآگاه در ذهنم طبقه بندی از غذاهای فرانسوی، آلمانی و آمریکایی  اتفاق افتاد.
نان، پنیر، شراب به عنوان سه المان اصلی و سنتی سفره های فرانسوی،
گوشت خوک و آبجو به عنوان غذای مشهور آلمانی،
همبرگر، سیب زمینی سرخ شده و کوکا هم به عنوان غذایی آمریکایی که مکدو در سراسر دنیا، درست یا نادرست، سمبل این منوی آمریکایی شده.

با خودم فکر می کنم :
غذا و سنت های غذایی یکی از مستقیم ترین و صد البته خوشمزه ترین راه های شناخت هسته های فرهنگ ها هست.
در واقع بازتابی از نگاه و رویکرد هر فرهنگ به زندگی و  هستی.
در این وجه سنت های غذایی بسیار شبیه سینمای هر کشور هست.

شباهت منوهای خوش رنگ و پر مزه مکدو با سینمای اکشن و پر از خشونت هالیوود، سینمایی که در اون حتی  صحنه های سکسی هم صرفا کاربرد مزه دادن به فیلم رو دارن و نه هیچ چیز بیشتر.
مقدار زیادی خون و خشونت و سکس که نگاه کردنش در لحظه شاید حس کنجکاوی اون هم از نوع فقط سرک کشیدن رو ارضا کنه اما بعدش آدم دچار رودل ذهنی می شه. با یاداوری صحنه های فجیع گلو بریدن و جون کندن و خون پاشیدن و سکس هایی که حذفشون از فیلم معمولا تاثیری در دریافت کلیت فیلم هم نداره.
درست مثل کوکا کولا و مکدو، غذاهایی که فقط حس سیری به آدم می ده اما در واقع چیز زیادی نخوردین. تازه اگر خوشبینانه از سم های مجاز افزودنیش صرفنظر کنیم.

کوکاکولا رو بذارین مقابل شراب و آبجو.
آبجو مملو از ویتامین های خانواده B
با تاثیری آرامش بخش و طولانی مدت .
درست مثل شراب که مملو از آنتی اکسیدان هست و تاثیر نشاط بخشش آرام و طولانی ست.

نوشیدنی های دو سرزمین فرانسه و آلمان در چشم من شباهت زیادی به سینمای این دو کشور داره
. خشونت های فیزیکی و نمایشی  به ندرت در این دو سینما دیده می شه به جاش بیننده رو مقابل لایه هایی از طبیعت زندگی روزمره قرار می ده.
خشونتشون از نوع طبیعت زندگی ست و نه از نوع نمایشی و فانتزی.
سینمای آلمان با بیان شاعرانه و سمبلیکش و سینمای فرانسه با بیان مستقیم و بی تعارفش.  صحنه های جنسی به ندرت در این دو سینما کاربرد نمایشی دارن. اونها در خدمت کلیت فیلم هستن. برای مشاهده جزئیات بیشتر و فهم موضوعیت فیلم. وقتی فیلم تمام می شه تازه جذب، فهم و مشاهده در بیننده شروع می شه ... تغذیه فکر!
درست مثل آبجو و شراب که پس از نوشیدن تازه تغذیه جسم شروع می شه.
آرام آرام اما طولانی.
سینمایی که درست مثل سنت های غذایییش نوش جان می شه.

و خدای من چقدر این عبارت «نوش جان» کردن در زبان فارسی زیبا و پر ظرافته.
غذا باید نوش جان بشه نه اینکه فقط شکم رو پر کنه.
سینما باید نوش احساس و فکر بشه نه اینکه فقط حس نخراشیده ی سرک کشیدن به خشونت و سکس رو ارضا کنه.

من در غذاهای فرانسوی گرایش عمیقی به  سادگی و طبیعت می بینم.
در نان، پنیر، مول، صدف و میوه های دریایی.
و در غذاهای پرداخت شده آلمانی مثل سوسیس و کالباس  حس لطیفی از شاعر پیشه گی و ظرافت.

دوست دارم تکرار کنم :
دو سینمایی که درست مثل سنت های غذایییش نوش جان می شه.
کیفیتی که به نظر محصول زمان و حفظ پیوند با طبیعته.
زمانی که صرف به عمل آمدن می شه با شکیبایی و در پیوند با طبیعت و نه افزودنی های مجاز سمی در پروسه ای صنعتی.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر