جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ بهمن ۱۵, چهارشنبه

ادغام فرهنگی، خودباختگی فرهنگی

تفاوت فرهنگی جالب و جذاب ست. مخصوصا در مواجهه با فرهنگی که تفاوت هایش به نوعی 
مکمل فرهنگ مادری ست. جذب این تفاوت ها امری ست طبیعی که ناخودآگاه اتفاق می افتد.  با اینحال به خودآگاه آوردنش به حفظ سلامت و اعتدال نگاه نزدیک تر ست.
و این ممکن نیست الا به فهم تفاوت جاذبه و جذبه.

جاذبه، امریست در خودآگاه. ذهن به جاذبه واقف ست و بر آن مسلط
.
جذبه اما بیشتر در لایه ی ناخودآگاه اتفاق می افتد. بیشتر احساسی کمتر عقلانی. بدون تسلط ذهن
.
در جاذبه فرهنگی دو مشاهده هم زمان اتفاق می افتد
:
1. مشاهده فرهنگ میزبان
2. مشاهده فرهگ مادر
در مشاهده مبتنی بر جاذبه (و در نتیجه خودآگاهی) ذهن فارغ از نقص و امتیاز، بر خصوصیات متمرکز ست.
جذب خصوصیات تازه با فهم عمیق تری از داشته ها
. 
فرآیندی ادراکی که به ادغام منجر می شود. 
ادغام با خصوصیات تازه و گاه حتی متضاد.
ادغام فرهنگی با تقویت قدرت نقد همراه ست. حساس شدن به جامعه میزبان به لطف داشته های قبلی. پیش از هر چیز با نقد و نه صرفا تحسین. 
و این حاصل نمی شود الا با احساسی پیراسته از حب و بغض.

احساس مخدوش اما فرآیند ادغام فرهنگی را به دوسویه نامتعادل سوق می دهد
.
1. از سویی به سمت از خودباختگی فرهنگی (ناشی از احساس مخدوش به فرهنگ مادری)
2.  از سویی دیگر به سمت عناد فرهنگی با جامعه میزبان
(ناشی از احساس مخدوش به فرهنگ میزبان)

در حالت اول شخص از داشته های خود به دست خودش تهی می شود. قالبی خالی می شود با شوق پر شدن فقط از یک چیز. فرهنگ تازه.
غافل از اینکه قالب را نمی توان به سادگی تغییر داد.
قالب قدیمی را پر می کند از سطحی ترین دریافت ها. محتوی نو قالب قدیمی را دفرمه می کند.
کاریکاتوری متولد می شود
!
موجودی پر اعوجاج ..... و از دست می دهد گرچه تصور می کند به دست آورده ست.
اولین و مهمترین قدرتی را که از دست می دهد، قدرت نقد.
گرچه ظاهری یافته به ظاهر منسجم با جامعه میزبان اما حضوری انگل وار دارد.
یک مصرف کننده ی صرف فکری، حسی، ذهنی که هیچ ارمغانی، هیچ داشته ای برای جامعه میزبانش ندارد. 
او اولین و بدترین آسیب را به جامعه میزبان میزند . 
با حضور انگل وارش.
با تهی شدن از قدرت نقد و تعاملی پویا. 
خودباختگی!
یک هیچ که فقط تصور می کند چیزی شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر