جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ آذر ۲۴, سه‌شنبه

حزن، شادی و خیام

از من بپرسین می گم :
سرور و سالار همه ی این قافله ی دیوانه سالار ادبیات فارسی، خیام است و بس.
خیام، راویِ سرانجام  است.
سرانجام ِ آن دیوانگی ِ موزون و شیرین.

آن شوریدگی ِ دیوانه وار که به وقار عقل رسیده،
گذشته از جنون عشق و خودپرستی،
رسیده به حزن ِ هیچی ِ خود در این ازدحام پیچ در پیچ ِ هیچ ها،
حزنی که هسته ی شادی ست .... شادی، به کمال و پیراسته ترین شکلش.
کیفیت ِ ناب و پیراسته ای از شادی هست که فقط و فقط با رسیدن به هسته ی حزن امکان ظهور پیدا می کنه.
شگفت انگیز و شاید باور نکردنی به نظر برسه اما :
سرچشمه ی شادی، حزنه.
حزن، جوشنده و زایشگر شادی ست.
شادی در خالص ترین فرمش.

گر مــن ز می مغانه مـستم هستم
گر کافر و گبر و بت پرستم هستم
هر طایفه ای بمن گــمـانی دارد
من زان خودم چنان که هستم هستم
***************

درست با همین آآآآه و اااااوه و های و هوی :
من زان خودم چنان که هستم هستم ....

https://www.youtube.com/watch?v=-JyUK4jDCxg

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر