جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۵ آذر ۲۸, یکشنبه

«بازیگوشی های روزمره - پست»

یلدا و نوئل نزدیکه.
مناسبت خوبی برای انجام قول های عقب افتاده.
مثل قول هدیه ای که مثلا شش ماه پیش به دوستی دادی و اما در روزمرگی هی عقبش انداختی.
چه قولی؟

ماجرا:
دوستی دارم ساکن انگلیس.
شش ماه پیش همدیگه رو در پاریس برای اولین بار دیدیم.
یکی از تابلوهام رو خیلی دوست داشت.
با خوشحالی تمام بهش تقدیم کردم.
بارش سنگین بود گفتم با پست برات میفرستم.
اما این پست کردن هی عقب افتاد.
چند روز پیش به خودم نهیب زدم:
« هی زنیکه، به مردم قول دادی ، انجامش بده دیگه!»
بعد یهو به یاد آوردم که یلدا و نوئل هم نزدیکن.
به خودم گفتم :
« صبا، یا الان یا دیگه هیچوقت .... معتبر باش دختر ... این مناسبت می تونه رخوت و سردی ِ  این همه سر به هواییت رو جبران کنه و همش رو تبدیل کنه به یه لبخند و غافلگیری مطبوع برای دوستت ... ازش استفاده کن!»
خلاصه
یه تابلو دیگه هم به تابلو اصلی اضافه کردم.
تابلو کوچلویی که مثل یه کاردستی کودکانه است.
با کلی معصومیت و ساده دلی کودکانه درستش کردم.
درست از همون نوعی که وقتی بچه بودم و برای مامانم کاردستی درست می کردم.
مثلا برگ گل وروبان می چسبوندم روی یه ورق کاهی و زیرش با خط خرچنگ قورباغه ام می نوشتم:
مادر عزیزم، دوستت دارم ... با نقاشی ِ قلب وشمع و پروانه و اینا
سرتون رو درد نیارم.
تابلو اصلی رو با تابلوی کودکانه برداشتم و بسته بندی کردم و رفتم اداره پست.
کارمند پست بهم گفت روی فرم باید ارزش تقریبی محتوای بسته رو بنویسم.
من یهو قفل کردم.
گفتم:
دو تا تابلویه که خودم درست کردم. هیچ ایده ای درباره قیمتشون ندارم.
کارمند پست مرد جوان و سرخوشی بود.
چشمکی زد و گفت:
خوب به این ترتیب شاید هزار یورو !
چرا نمی نویسین هزار یورو..
یهو یه چیزی تو کله ام برق زد.
خندیدم و گفتم : شاید حتی صد هزار یورو ... در آینده البته!
بعد روی فرم نوشتم:
ارزش مواد اولیه = سی یورو ،
ارزش خلاقیت ، انرژی ، اشتیاق و عشق = گرانبها و غیرقابل تخمین
فرم رو دادم به کارمند.
گل از گلش شکفت.
چشاش برق زد و گفت:
بله قطعا.
 موقعی که از اداره پست میومدم بیرون از پشت سر می شنیدم که داره به همکارش فرم رو نشون می ده و باهم می خندن.
راست و صداقتش از کارم خیلی کیف کردم و به خودم آفرین هم هی گفتم . :)
یه لحظه تصور کنین،
چقدر ممکنه دیدن همین دو جمله باعث لبخند یک کارمند و حتی پست چی بشه.
می شه تکرار ماشینی فرم ها و عددها رو گاهی به  همین سادگی تبدیل به یه مزه پرونی کرد ... به یه لبخند ... هر چند کوچک و لحظه ای اما مطبوع ... در تکرار یکنواخت ِ فرم ها و عددها.
همین دیگه 

۵ نظر:

  1. ظرافت طبع و نگاه هنری تو که جای تردید نداره اما خوش خلقی اون کارمند پست هم باید ضمیمه کار کرد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خدایی وبلاگم بدون تو بیشتر شبیه چاهی می شه که هی سر توش فرو می کنم و با خودم حرف می زنم .... مرسی برای بازتاب :)
      و یه چیز دیگه،
      راست و صداقتش اون چیزی که برام « بی تردید» و آشکاره ، شور و اشتیاقم هست.
      در ظرافت اجرا و اثر تردید دارم.

      حذف
  2. خب تایید یا رد این حرفت رو میزارم برای وقتی که دست کم یکی از کارهات رو به چشم دیدم. در مجموع چند تا بلاگ هست که میشناسم و پیوسته میخونم.خیلی وقت ها هم کامنتی ندارم فقط یا موافقم یا مخالف. بلاگ هایی که متن نوشته به خود نویسنده نزدیکه یا من اینطورحس میکنم. یک مرحله مهمی در نوشتن غیر داستانیه که تو بدون شعار خودت باشی، اون چیزی رو زندگی کنی که هستی و بعد بتونی به واسطه کلمه ها طوری تعریفش کنی که من خواننده رو کسل نکنه.رو همین اصل گمون نکنم اینجا چاه خالی باشه بلکه بر عکس. فقط خواننده ها یک مقدار آدمهای خسته ایی هستند این روزا!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اگه دوست داشته باشی با کمال میل یکی از تابلوهام رو برات می فرستم.
      آدرس پستیت رو می تونی به آدرس زیر ایمیل کنی:
      Saba.saad7@gmail.com
      تابلوهام رو از عکسهایی که می گیرم درست می کنم . خیلی شخصی هستن.
      تعداد کمیشون قابلیت هدیه دادن ، شاید، داشته باشن.
      در موقع اجرا انقدر هیجان زده هستم که نمی تونم با حوصله و ظرافت کار کنم.
      با این همه مملو از احساس هستن. :)

      حذف