جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۵ آذر ۲۶, جمعه

«مسعود فراستی»

شب ها می شنم پای برنامه های ِ نقد ِسینمایی.
مثل برنامه هفت.
برام جالبه ... با حضور فراستی ، این برنامه، جذاب و آموزنده هم شده.
جذاب از این نظر که اهل تعارف نیست.
راست می ره سر اصل نظرش ... بدون واژه های تعارفی.
چیزی که اکثر کارگردان ها ، توهین تلقیش می کنن.
مثل عبارت ِ « فیلمنامه شلخته».
کجای این عبارت آخه توهین هست؟
اتفاقا مجموعه ای از جملات و توصیفات رو در واژه هایی مثل «شلخته» خلاصه می کنه.
خوب، البته که برخی از این واژه ها کام آدم رو می سوزونن  ولی خوب قرار نیست تو نقد برای شیرینی ِ کام ِ کسی با جمله های تعارفی وقت خودت و مخاطب رو بگیری.
راستش با واکنش های تدافعی که از کارگردان ها در مقابلش دیدم، با این حرفش که:
«کارگردان های ما ناز نازی هستن 
. دلشون به جای نقد ، نوازش می خواد.»
و
« فرهنگ ِ نقد ِ ما ضعیف است.»
تا حد زیادی موافقم.
در پاسخ به اتهام هایی که بهش می زنن بارها گفته :
« من اثر رو از سازنده جدا میکنم.  من اثر رو نقد می کنم ، بدون نوازش و تعارف اما دوستان به جای نقد ِ « نقد ِ من» ، «من» رو نقد می کنن.»
خدایی این حرفش درسته.
بهش برچسب « حکومتی» و « سفارشی» و «بدهکار صد تومن پول» می زنن، گذشته اش رو هی می ریزن روی میز .
اصلن گیرم همه این حرفایی هم که راجع بهش می زنن درست اما انصاف و سواد اینه که بعد از همه این حرف ها حداقل دو جمله هم بتونی «نقدهاش» رو نقد کنی و نه شخصیتش رو.


نقدهای فراستی آموزنده هم هستن.
او به واقع آدم مطلع ، با سواد و نکته بینی  هست.
توصیفش از فرم و محتوی عالیه .
تاکید می کنه محتوی بدون فرم اصلن وجود نداره. محتوی رو فرم می سازه.
صد در صد باهش موافقم.
اصلن مگه اثر هنری چیزی جز فرم می تونه باشه؟ ... محتوی بدون فرم  اسمش «بیانیه» است نه «اثر هنری».

با همه این حرفا جایی هست که او رو می تونه به کلی از « من ِ نوعی»  جدا کنه.
باز هم با توصیف صریح ، مستقیم و عالی خودش.
او جایی به صراحت می گه:
«بر فرم ،نگاه حاکمه. برای من آن نگاه اصل  هست.»
اینجا همون جایی هست که مواجهه ی فراستی رو با اثر اعتقادی می کنه.
بله، فراستی نگاهی اعتقادی به هنر داره.
او بر اساس همین سنگ بنا در نگاهش بسیاری از کارگردان های خوش فرم سینما رو هم بی ارزش و حتی وحشتناک توصیف می کنه.

فراستی فرم رو با نکته بینی و سواد سینمایی نقد می کنه اما نهایتا آنچه موجب می شه مهر تائید یا رد بر اثری بزنه ، اعتقادش هست نه فرم سینمایی.
تائید یا رد ِ یک اثر بر اعتقاد و دیدگاه او به جهان و زندگی.
حتی در جایی از عبارت  « ایجاد شبهه» استفاده می کنه.
اثر خوش فرم و فلسفی میشل هانکه ، عشق، رو وحشتناک توصیف می کنه چون با جهان بینی او در تضاده.
حامل پیامی از آن نوعی که او باور داره نیست.
آنچه فراستی «سینمای ِ شبهه ناک» توصیف می کنه برای دیگری میتونه
« سینمای  پرسشگر» توصیف بشه.
هانکه ما رو دربرابر پرسش قرار می ده و نه پیام.
این همون چیزی هست که شخصا در هنر و سینما برای من یک نقطه ثقل و جذابیته.

برای شنیدن و یاد گرفتن از فراستی، و نه متاثر شدن از او،  باید این اصل ِ او رو  همیشه به یاد داشت.
« او نهایتا نگاهی اعتقادی به هنر داره.»
برای نقد و نپذیرفتن این باور او هم هیچ نیازی به برچسب زدن به شخصیت او وجود نداره کافیه آنچه خودش درباره  نگاه و اعتقادش می گه رو بدون تعصب فهمید و بهش احترام گذاشت  تا بتوان همچنان او را شنید و از او یادگرفت.
********************
یکی از بهترین تحلیل های سینمایی که دیدم همین سکانسی ست که او از فیلم «خرابکاری» هیچکاک انتخاب کرده و با ظرافتی نکته بینانه ، تحلیلش می کنه.


https://www.youtube.com/watch?v=_rBQrLC4b-Q


۲ نظر:

  1. نکات آموختنی در میان صحبت هاش زیاده در این هیچ تردید نیست. اما این نگاه یا اعتقاد شخصی فضای زیادی رو گرفته که بر سوادش سنگینی میکنه. در مجموع خیلی به نقد بی طرفانه اعتقاد ندارم چون کسی که به نقد کاری میشینه حتمن نگاه و باور و بیان خودش رو داره اما رعایت اعتدال هم مهمه. نبود همین اصل باعث میشه برخی کارها آوانس های الکی بگیرند. مثل همون قلاده های طلا در برابر فیلم جدایی نادر از سیمین. خیلی خیلی سخته پذیرفتنش که مورد اول فیلم بهتریه از مورد دوم!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کاملا حس منفی و دافعه ات رو به فراستی درک می کنم.
      به ویژه در باره قلاده های طلا.
      پس از شنیدن نقدش با بی رغبتی کامل فیلم قلاده های طلا رو تماشا کردم و به نظرم تقریبا همه چیزهایی که درباره اش گفته بود درست بود.
      چون در تعریف از فیلم قلاده های طلا ، اون به در اومدن صحنه های بیرونی تاکید می کنه.
      اون حتی به شخصیت پردازی کلیشه ای شخصیت های منفی مثل آدم های سلطنت طلب و مجاهد و هموسکسوئل فیلم هم اشاره کرد ونقدش کرد.
      همین باعث می شه علی رغم این که سلیقه اش در سینمای کلاسیک خلاصه می شه برای من فارغ از گرایش های سیاسی و اعتقادیش هم چنان آدم شنیدنی و اموختنی باقی بمونه .
      فراستی علاقمند وستایشگر سینمای کلاسیک هست.
      حساسیتش به دوربین روی دست و در نتیجه انتقادهای شدیدش از فرهادی به نظرم متاثر از همین علاقش به کلاسیک هست .
      برای من شخصا سینما بزرگ تر از سینمای کلاسیکه ... سینما فرم های متفاوت می تونه بگیره درست مثل شعر و ادبیات .
      شعر نو هم شعره پس دوربین رودست هم از نظر من می تونه در خدمت یه فرم باشه تو سینما .
      فرمی که اتفاقا فرهادی ازش برای نمایش شرایط ناپایدار، گذار و تنش خوب استفاده می کنه.
      البته فراستی به خاطر علاقش به سینمای کلاسیک احتمالا هرگز این نگاه من رو نمی پذیره.
      اما چیزی که می خوام بگم اینه:
      به نظرم همونطور که خودش ادعا میکنه با کسی عناد شخصی نداره بلکه بر اساس سلیقه و باور سینماییش اثر رو نقد می کنه.
      تا اندازه فهم و آموختن ِ سینمای کلاسیک ، برای من همچنان آدم شنیدنی ومعتبری ست.

      حذف