جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۴۰۰ اسفند ۷, شنبه

لشکر کشی موش ها - لشکر کشی تانک ها : آغاز جنگ

 کفن پوشیدم دوباره.

آقا،
جنگ از لشکر کشی شروع نشد، جنگ از موش دوندن شروع شد.
کاری که غرب دست ازش برنمی داره.
اصلن ثبات و رفاه دنیای غرب روی بی ثباتی و فقر بقیه عالم بنا شده.
استاد کودتا و انقلاب مخملی و صدور دموکراسی فقر و فلاکت هستن.
دموکراسی فقر و فلاکت ی که به اروپای شرقی صادر کردن از یه طرف واس شون شد منبع نیروی کار ارزان و توسری خور و برده جنسی و از یه طرف دیگه همین خرده ریزه ها رو با وعده و وعید های توخالی یکی یکی کشیدن تو ناتو که بشن خاکریزشون مقابل روسیه.
یه مشت سرباز صفر بدبخت ازشون ساختن .
دیوار بتنی برلین رو با های و هوی دموکراسی و آزادی خراب کردن و جاش از کل مردم اروپای شرقی یه دیوار گوشتی ساختن مقابل ترس هاشون از روسیه.
فقط یه نگاه به نقشه اروپای شرقی بندازین لطفا.
ببینین تو چهل سال اخیر دموکراسی غربی با شرق اروپا چه کرده.
مثل یه کریستال چک که با پتک بزنی تو سرش، خرد کردن این کشورها رو با افسونی به نام دموکراسی غربی.
از کریستال چک چیزی نمونده جز یه مشت خرده شیشه.
یوگوسلاوی، چکسلواکی، رومانی، لتونی، استونی، لیتوانی و ...
اینا چی شدن؟
انقلاب مخملی و دموکراسی غربی چه ارمغانی واس شون داشت جز اینکه شدن برده های کاری و جنسی اروپای غربی.
رومانی یه زمانی واس خودش مملکتی بود.
تو ورزش، صنعت، کشاورزی بالاخره اندازه خودش یه حرفی واس گفتن داشت.
الان چیه؟
الان که به قوِل اینا دیگه دیکتاتور نداره ، دموکراسی و آزادی داره .... دیگه چی داره؟
دیگه چی شدن؟ ... کارگر های بازار سیاه و فحشا ی آلمان و فرانسه.
وعده امنیت و حمایت بهشون دادن اما چه کار کردن باهشون؟
دندون هاشون رو کشیدن، خلع سلاح شون کردن ، گوشت دم توپ ساختن ازشون.
آقا،
امنیت ، رفاه و استقلال یک کشور با وعده و تعهد و امضای کشورهای خارجی حاصل نمی شه، با خودت حاصل می شه.
این درس روشنی ست که اروپای شرقی مقابل چشم مردم دنیا گذاشت.
البته اگر چشمی برای دیدن باقی مونده باشه.
مقابل این فضای مجازی که چشم ها رو خیره کرده، انتظار بینایی، انتظار زیادی ست.
یه ساله تلویزیون رو روشن می کنم یا داره از دیکتاتوری چین می گه یا روسیه.
یا دارن اشک تمساح می ریزن واس اون اویغورهای سلفی چین یا اون مردک سردسته اپوزیسیون روسیه.
هی باد می اندازن تو آتیش بی ثباتی و تنش داخلی کشورهایی که می خوان خودشون باشن، مستقل از این دنیای سر تا به پا دروغ و فریب غرب.
خوب، باشه !
کاریش نمی شه کرد.
بذار هی باد آزادی و دموکراسی بکارن تو سر مردم،
بذار هی آتیش بیار معرکه بشن تو خونه مردم،
کاریش نمی شه کرد چراکه
آتش افروزی ماهیت وجودی رفاه و ثبات دنیای غرب است.
فقط حیرون اون عزیزانی هستم که بعد از این همه تکرار این سناریو متوجه نشدن که :
امنیت و رفاه یک کشور با امضا و تعهد و وعده دنیای غرب حاصل نمی شه که هیچ، همون نیمچه چیزهایی رو هم که دارن دود می شه می ره هوا.
امنیت و رفاه یک کشور با اقتدار و استقلال نظامی بدست میاد.

۱۴۰۰ اسفند ۳, سه‌شنبه

سندروم ایرانی

 حتما در مورد سندروم هایی که نام شهرها رو یدک می کشن ، شنیدید.

سندروم استکهلم،
سندروم پاریس،
سندروم هاوانا و ...
بهتون اطمینان می دم یه سندروم وخیم دیگه هم وجود داره که به طور ویژه در میان ایرانی ها شایعه.
به خصوص در چند سال اخیر که شاهد انفجار رسانه های فارسی زبون خارجی در خانه های مرفه ایرانی هستیم.
این سندروم بیشتر در طبقه ی متوسط، مرفه و شهرنشین ایران مشاهده می شه.
از نشونه هاش هم اینه که طرف قفلی زده در سیاه دیدن ایران و سپید دیدن عالم ... البته فقط عالم غرب.
معمولا با یک غرب زدگی و بلکه غرب پرستی وخیم همراهه.
کور شده به مصیبت های فراگیر اقلیمی و اپیدمی و حوادث فاجعه باری که در همه دنیا از جمله دنیای غرب اتفاق می افته اما شاخکها ش فقط تیزه واس ذکر مصیبت و روضه ی حضرت بی بی سکینه خوندن واس حوادث داخل ایران.
زیر باد کولر تو خونه های مرفه صدوچندمتری ، رو کاناپه مقابل سعودی نشنال و بی بی سکینه ، بی بی سی با آبونمان صفر و مجانی، ولو شده ، خونه عینهو شهربازی چراغونی، نمای داخل و خارج، چایی داغ می خوره و تخمه می شکنه و هی غر می زنه :
ای خدا این چه جهنمیه که گرفتارش شدیم!
سیل آلمان رو برد،
آتش جنگل های جنوب فرانسه، ایتالیا، یونان، ترکیه، کالیفرنیا رو خاکستر کرد،
گند واکسن مدرنا در ژاپن دراومد ،
دو تا ساختمون در آمریکا فرو می ریزه، صد و چند نفر هنوز زیر آوار، پلیس و آتشنشانی آمریکا پایان عملیات نجات رو اعلام می کنه با دو دقیقه سکوت و تمام! ... صدا از کسی درنمیاد .
متروهای لندن و نیویورک تبدیل به دریاچه شدن و ...
اما همه اینها وقتی در غرب اتفاق می افته برای سندروم ایرانی یه امر عادی و اتفاقی هست.
سوختن بزرگترین میراث فرهنگی فرانسه، نتردام ، یه امر اتفاقی هست که خدشه ای به مدیریت غربی وارد نمی کنه اما سوختن پلاسکو تبدیل می شه به یه چماق بزرگ برای زدن تو سر خود و لیچار خوندن واس ایرانی.
قهرمان ایرانی رکورد می شکنه و طلای المپیک می گیره، هنوز لبخند خبر به لب مون ننشسته، شروع می کنن به تلخ کردن کام مون.
بچه های پارالمپیک کولاک می کنن، هر روز خبر چندتا مدال و رکوردشکنی.
می شه تیکه مثبتش رو دید ، اینکه چقدر بچه هامون با انگیزه و خوب هستن، به هر حال امکاناتی بوده که تونستن به مدال المپیک برسن اما در ذهن سندروم ایرانی حتی این خبر هم بلافاصله لینک می شه به آمار بالای تصادفات جاده ای و معلولیت در ایران.
در آمار بالای تصادفات حرفی نیست، حرف اینه که چرا هر چیز مثبتی باید به هر طریقی که شده لینک بشه به یه مصیبت.
باید به هر طریقی مدیریت غرب، مقدس و برتر و از ما بهترون باشه .
حوادث در غرب امری عادی ست .
گند واکسن مدرنا در ژاپن یه امر اتفاقی هست که خوب حالا پیش میاد دیگه.
در ایران اما هر حادثه ای یک فاجعه ی مدیریتی، عقلی، اخلاقی و بلکه ژنتیکی ست.
باید باورت بشه ایران در مرکز جهنم است حتی اگه شعله های جهنم رو پشت مرزهاش متوقف کرده باشی و هنوز راهی به درونش پیدا نکرده باشه.
باید باورت بشه غرب مرکز جهان عقلانی و مدیریت هست حتی اگه آتش و سیل و گند واکسن های تجاری و تقلبی هم ازش دربیاد . همش اتفاقی و عادیه.
غیر عادی ایران هست و ایرانی بودن.
این چیزیه که هر روز مقابل ال سی دی ، زیر باد کولر همراه با چای داغ ، سعودی نشنال و بی بی سکینه و توانا داره به خوردت می ده و تو با ولع می خوریش ...سندروم ایرانی.

سندروم ضد چینی

کفن فیس بوکی خود را بر تن کردم تا خطاب به عزیزانی که دچار سندروم وخیم ضد چینی شده اند
فقط یک گزاره تاریخی را یادآور کنم:
نظام حکومتی چین در عرض پنجاه سال اخیر به لطف مدیریت درخشان تولیدی و اقتصادی این توفیق را داشته است که یک میلیارد انسان را از زیر خط فقر و فلاکت به سطح قابل قبولی از رفاه اجتماعی برساند.
این توفیق چشمگیر
بدون انداختن بمب اتم ، بمب های خوشه ای و شیمیایی و میکروبی روی سایر کشورها،
بدون پدیده هایی چون فاشیسم و نازیسم،
بدون سابقه استعمار و مستعمره سازی در سایر نقاط جهان،
بدون نسل کشی در آمریکا و کانادا و رواندا و سومالی ،
بدون با خاک یکسان کردن کشورهای دیگر به نام دموکراسی و حقوق بشر اما در واقع به کام بازار اسلحه ، لیبی و افغانستان،
بدون ایجاد پایگاه نظامی در سایر کشورها
حاصل شده است.
یعنی پدر جان
چین رو دوست نداری ، خوشت نمیاد ، باشه ، اوکی ، قبول!
ولی جون عزیزت یه چیزی بگو که آخه یه ارزن به قواره داستان بخوره.
یه چیزی وجود داره به نام تاریخ .
من نمی گم برو متخصص تاریخ چین بشو.
ولی دانستن این مینیمم از تاریخ جزو سواد اکابر حساب می شه.
جزو اطلاعات عمومی پایه محسوب می شه .
استعمار چین !!!!
جون مادرتون این رو کی داده بهتون اینجور مثل ناس تو دهان ها تون می جوین و تف می کنین به دور و بر!
کجای تاریخ قدیم و معاصر چین استعمار وجود داشته؟
آقا این میزان از کوری و اعوجاج در دید به والله نوبره... نوبر روزگار شاخ های اینستاگرام و سلبریتی های درپیتی.
حالا آمریکا و اروپا و شو و هالیوود و فست فوود و مد و فشن دنیای غرب رو دوست داری ، خوب باشه، اوکی ... اصلن خیلی هم خوب .
ولی جون عزیزت نیا اینجا تمام تاریخ مکتوب و مدون غرب از استعمار و برده داری و فاشیسم و نازیسم و بازار اسلحه و جنگ رو قلفتی از تنش بکن و بکن تو تن یه کشور دیگه.
این دیگه اسمش بی سوادی نیست، اسمش بیماری هست.
بیماری جنون و شیدایی به غرب
و نفرت کور و بی معنی از چین.
چه تون شده آخه!