حتما در مورد سندروم هایی که نام شهرها رو یدک می کشن ، شنیدید.
سندروم استکهلم،
سندروم پاریس،
سندروم هاوانا و ...
بهتون اطمینان می دم یه سندروم وخیم دیگه هم وجود داره که به طور ویژه در میان ایرانی ها شایعه.
به خصوص در چند سال اخیر که شاهد انفجار رسانه های فارسی زبون خارجی در خانه های مرفه ایرانی هستیم.
این سندروم بیشتر در طبقه ی متوسط، مرفه و شهرنشین ایران مشاهده می شه.
از نشونه هاش هم اینه که طرف قفلی زده در سیاه دیدن ایران و سپید دیدن عالم ... البته فقط عالم غرب.
معمولا با یک غرب زدگی و بلکه غرب پرستی وخیم همراهه.
کور شده به مصیبت های فراگیر اقلیمی و اپیدمی و حوادث فاجعه باری که در همه دنیا از جمله دنیای غرب اتفاق می افته اما شاخکها ش فقط تیزه واس ذکر مصیبت و روضه ی حضرت بی بی سکینه خوندن واس حوادث داخل ایران.
زیر باد کولر تو خونه های مرفه صدوچندمتری ، رو کاناپه مقابل سعودی نشنال و بی بی سکینه ، بی بی سی با آبونمان صفر و مجانی، ولو شده ، خونه عینهو شهربازی چراغونی، نمای داخل و خارج، چایی داغ می خوره و تخمه می شکنه و هی غر می زنه :
ای خدا این چه جهنمیه که گرفتارش شدیم!
سیل آلمان رو برد،
آتش جنگل های جنوب فرانسه، ایتالیا، یونان، ترکیه، کالیفرنیا رو خاکستر کرد،
گند واکسن مدرنا در ژاپن دراومد ،
دو تا ساختمون در آمریکا فرو می ریزه، صد و چند نفر هنوز زیر آوار، پلیس و آتشنشانی آمریکا پایان عملیات نجات رو اعلام می کنه با دو دقیقه سکوت و تمام! ... صدا از کسی درنمیاد .
متروهای لندن و نیویورک تبدیل به دریاچه شدن و ...
اما همه اینها وقتی در غرب اتفاق می افته برای سندروم ایرانی یه امر عادی و اتفاقی هست.
سوختن بزرگترین میراث فرهنگی فرانسه، نتردام ، یه امر اتفاقی هست که خدشه ای به مدیریت غربی وارد نمی کنه اما سوختن پلاسکو تبدیل می شه به یه چماق بزرگ برای زدن تو سر خود و لیچار خوندن واس ایرانی.
قهرمان ایرانی رکورد می شکنه و طلای المپیک می گیره، هنوز لبخند خبر به لب مون ننشسته، شروع می کنن به تلخ کردن کام مون.
بچه های پارالمپیک کولاک می کنن، هر روز خبر چندتا مدال و رکوردشکنی.
می شه تیکه مثبتش رو دید ، اینکه چقدر بچه هامون با انگیزه و خوب هستن، به هر حال امکاناتی بوده که تونستن به مدال المپیک برسن اما در ذهن سندروم ایرانی حتی این خبر هم بلافاصله لینک می شه به آمار بالای تصادفات جاده ای و معلولیت در ایران.
در آمار بالای تصادفات حرفی نیست، حرف اینه که چرا هر چیز مثبتی باید به هر طریقی که شده لینک بشه به یه مصیبت.
باید به هر طریقی مدیریت غرب، مقدس و برتر و از ما بهترون باشه .
حوادث در غرب امری عادی ست .
گند واکسن مدرنا در ژاپن یه امر اتفاقی هست که خوب حالا پیش میاد دیگه.
در ایران اما هر حادثه ای یک فاجعه ی مدیریتی، عقلی، اخلاقی و بلکه ژنتیکی ست.
باید باورت بشه ایران در مرکز جهنم است حتی اگه شعله های جهنم رو پشت مرزهاش متوقف کرده باشی و هنوز راهی به درونش پیدا نکرده باشه.
باید باورت بشه غرب مرکز جهان عقلانی و مدیریت هست حتی اگه آتش و سیل و گند واکسن های تجاری و تقلبی هم ازش دربیاد . همش اتفاقی و عادیه.
غیر عادی ایران هست و ایرانی بودن.
این چیزیه که هر روز مقابل ال سی دی ، زیر باد کولر همراه با چای داغ ، سعودی نشنال و بی بی سکینه و توانا داره به خوردت می ده و تو با ولع می خوریش ...سندروم ایرانی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر