سیمون وی در کتاب «نیاز به ریشه» می گوید:
«بزرگترین دوست اخلاقی زیستن "تخیل" است، و بزرگترین دشمن اخلاقی زیستن "توهم".»
اما شاید این سئوال پیش بیاد که تفاوت «تخیل» با «توهم» چیه؟
من به اندازه عقلم به این رسیدم:
تخیل، باز و در تعامل با دنیای بیرون از «خود» است، توهم اما بسته در دنیای «خود».
برای همینه که کتاب، موسیقی، هنر و حتی اخبار و سیاست برای محافظت ِ تخیل از سقوط در توهم، ضروریست.
بلافاصله همین جا ست که می توان آمار و اقبال ِ کتاب، سینما و نمایشگاه های هنری در یک جامعه رو به عنوان ِ ابزاری برای سلامت ِ اخلاقی آن جامعه در نظر گرفت.
هرچند که مصون نگه داشتن تخیل از توهم به پیش نیازی عمیق تر از اینها نیاز دارد که دوباره به «خود» و «درون» باز می گردد.
خودآگاهی ِ خود بر خود که همیشه:
نسبی ست،
ناقص است و بنابراین باید همیشه
«انعطاف» را چون ضرورتی غیر قابل ِ حذف برای «اخلاقی بودن» نگاه داشت.
خلاصه :
انعطاف ----> تخیل -----> اخلاق
«بزرگترین دوست اخلاقی زیستن "تخیل" است، و بزرگترین دشمن اخلاقی زیستن "توهم".»
اما شاید این سئوال پیش بیاد که تفاوت «تخیل» با «توهم» چیه؟
من به اندازه عقلم به این رسیدم:
تخیل، باز و در تعامل با دنیای بیرون از «خود» است، توهم اما بسته در دنیای «خود».
برای همینه که کتاب، موسیقی، هنر و حتی اخبار و سیاست برای محافظت ِ تخیل از سقوط در توهم، ضروریست.
بلافاصله همین جا ست که می توان آمار و اقبال ِ کتاب، سینما و نمایشگاه های هنری در یک جامعه رو به عنوان ِ ابزاری برای سلامت ِ اخلاقی آن جامعه در نظر گرفت.
هرچند که مصون نگه داشتن تخیل از توهم به پیش نیازی عمیق تر از اینها نیاز دارد که دوباره به «خود» و «درون» باز می گردد.
خودآگاهی ِ خود بر خود که همیشه:
نسبی ست،
ناقص است و بنابراین باید همیشه
«انعطاف» را چون ضرورتی غیر قابل ِ حذف برای «اخلاقی بودن» نگاه داشت.
خلاصه :
انعطاف ----> تخیل -----> اخلاق