سه تا آینه تو خونم هست در سه نقطه متفاوت.
تو هر کدومش نگاه می کنم چیزی متفاوت می بینم با حسی متفاوت و بلکه متضاد.
یکی شون صورتم رو همچین روتوش شده نشون می ده. بی لک و کک مک. شادم می کنه. بهم انرژی می ده. صورت توش رو دوست دارم. گاهی حتی قربون صدقش می شم.
خوشگلتر از خودمه.
یکی دیگشون معمولی نشونم می ده. نه خیلی روتوش شده و نه خیلی داغون.
حسی بهم نمی ده. گاهی توش نگاه می کنم و بهش می گم:
همین؟!
صورت توش، نه چنگی به دل می زنه و نه خنجی بر دل می کشه.
آینه سوم اما وحشتناکه.
نگاه کردن توش برام سخته.
لک و کک مک ها ی صورتم رو به طور بی رحمانه ای برجسته می کنه ... به رخم می کشه. یه صدایی همیشه با این آینه همراه هست که می گه:
ببین با خودت چکار کردی! ... ببین سیگار به چه رنگ و رویی درآوردت! ... خاک تو سرت صبا، ببین با صبا چه کار کردی!
می بینین!
حتی صورت ِ مادی و عینی ما هم چیزی ثابت و صلب نیست. در هیچ لحظه ای.
یک آدم با سه تصویر ... سه حس متفاوت در یک لحظه واحد!
این شگفت انگیزه و قابل تامل.
اغلب توصیه می شه از آدم هایی که بهتون حس منفی می دن دوری کنید.
من اما امروز برای خودم به نتیجه ای وارونه رسیدم.
از خوم پرسیدم :
آیا رسیدن به حس خوب مقصود زندگی تو هست؟
جواب روشن بود.
نه!
مقصود زندگی من، خودم هستم. خودم. روشن . چنانکه هست و نه چنانکه آرزو دارم دیده بشم.
می دونین،
حس خوب می تونه آدم رو از واقعیت خودش دور کنه. در اوهام ِ خوبی و خوشی ای فرو ببرش که واقعیت نداره.
این خطرناکه.
آینه سوم شاید در زشت نمایی صورت من اغراق می کنه اما اغراقش بر مبنای واقعیتی ست در خود من.
آینه دست می ذاره روی کک مک هایی که هستن و اونها رو پر رنگ می کنه.
آینه سوم واقعیتی رو نشون می ده که مطبوع نیست اما وجود داره . در خود من .
تقصیر او ثانوی ست ... اغراق نمایی.
قصور اصلی اما در درون خود من است.
حماقت ... سیگار ... کک مک !
تو هر کدومش نگاه می کنم چیزی متفاوت می بینم با حسی متفاوت و بلکه متضاد.
یکی شون صورتم رو همچین روتوش شده نشون می ده. بی لک و کک مک. شادم می کنه. بهم انرژی می ده. صورت توش رو دوست دارم. گاهی حتی قربون صدقش می شم.
خوشگلتر از خودمه.
یکی دیگشون معمولی نشونم می ده. نه خیلی روتوش شده و نه خیلی داغون.
حسی بهم نمی ده. گاهی توش نگاه می کنم و بهش می گم:
همین؟!
صورت توش، نه چنگی به دل می زنه و نه خنجی بر دل می کشه.
آینه سوم اما وحشتناکه.
نگاه کردن توش برام سخته.
لک و کک مک ها ی صورتم رو به طور بی رحمانه ای برجسته می کنه ... به رخم می کشه. یه صدایی همیشه با این آینه همراه هست که می گه:
ببین با خودت چکار کردی! ... ببین سیگار به چه رنگ و رویی درآوردت! ... خاک تو سرت صبا، ببین با صبا چه کار کردی!
می بینین!
حتی صورت ِ مادی و عینی ما هم چیزی ثابت و صلب نیست. در هیچ لحظه ای.
یک آدم با سه تصویر ... سه حس متفاوت در یک لحظه واحد!
این شگفت انگیزه و قابل تامل.
اغلب توصیه می شه از آدم هایی که بهتون حس منفی می دن دوری کنید.
من اما امروز برای خودم به نتیجه ای وارونه رسیدم.
از خوم پرسیدم :
آیا رسیدن به حس خوب مقصود زندگی تو هست؟
جواب روشن بود.
نه!
مقصود زندگی من، خودم هستم. خودم. روشن . چنانکه هست و نه چنانکه آرزو دارم دیده بشم.
می دونین،
حس خوب می تونه آدم رو از واقعیت خودش دور کنه. در اوهام ِ خوبی و خوشی ای فرو ببرش که واقعیت نداره.
این خطرناکه.
آینه سوم شاید در زشت نمایی صورت من اغراق می کنه اما اغراقش بر مبنای واقعیتی ست در خود من.
آینه دست می ذاره روی کک مک هایی که هستن و اونها رو پر رنگ می کنه.
آینه سوم واقعیتی رو نشون می ده که مطبوع نیست اما وجود داره . در خود من .
تقصیر او ثانوی ست ... اغراق نمایی.
قصور اصلی اما در درون خود من است.
حماقت ... سیگار ... کک مک !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر