نه برش ها درست از کار در میان و نه عکس
ها درست ردیف می شن .
دست هام می لرزن .... سرم خالی نیست .... چاره ای ندارم جز این حرف ها و سئوال ها رو از تو سرم بیرون بریزم بلکه تنم کمی آرام بگیره پس بی مقدمه :
«حس مالکیت، بیم ها و تردید های مردانه»
در ریاضیات، اصل نیاز به اثبات نداره. این حکم ها هستند که نیاز به اثبات دارند.
نیاز به تقلا برای رسیدن از نقطه ب به نقطه ث و هورا کشیدن که:
هی، دیدید حق با من بود!
گمانم این قاعده رو در دنیای واقعی و روزمره جایی که دو جوهره مردانه و زنانه از بد یا خوب و یا شاید هم مضحکه بیگ بنگ با هم تصادم پیدا کردن، رو هم می شه مشاهده کرد.
بیش از همه در جلوه های حس مالکیت نزد دو این دو جوهره.
تاکید می کنم جوهره و نه لزوما جنسیت چرا که شدت کیفیت ِجوهره مردانه و زنانه می تونه فارغ از جنسیت هم باشه.
زیاد آسمون و ریسمون نبافم اجازه بدید با مثالی اصل ماجرا رو ساده و واضح کنم.
نوزاد نه ماه درون بدن مادر، از خون و گوشت و وجود او تغذیه و رشد می کنه با این حال در دنیای ساخته شده بر مبنای خط کش های مردانه اولین کاری که پس از تولد نوزاد در اکثر جوامع متمدن بشری انجام می شه اینه که بلافاصله اسم فامیل پدر رو در چیزی به نام شناسنامه به ادامه اسم نوزاد الصاق می کنن.
رسمیش می کنن ... محضری!
به عبارت دیگه کودک رو سند سه جلدی معتبر می زنن به اسم پدرش.
این به اسم زدن و سه جلد و سند مالکیت درست کردن در بسیاری از کشورهای غربی حتی شامل زن هم می شه. بعد از ازدواج اولین کاری که در سیستم اداری انجام می شه اضافه کردن اسم فامیل همسر به اوراق هویت زن هست. اگرچه مدت هاست که به این قانون تبصره ای هم اضافه شده که زن می تونه درخواست کنه اسم فامیل خودش باقی بمونه اما نکته جالب اینجاست که این تبصره خیلی مورد رجوع زنان قرار نمی گیره.
انگار برای اکثر زن ها چیزی به نام اسم واقعا چندان مهم نیست.
از این منظر، حدس ویرجینیا وولف بیراه نیست که:
« به جرأت حدس می زنم آن شاعر ناشناس که شعرهای بسیاری را بدون امضاء سروده، اغلب یک زن بوده است .»
چه، حداقل در بازه مشاهده من، اکثر زنان فارغ از ملیت و نژاد توجه چندانی به اسم و ارزش هایی بر آمده از حس مالکیت نظیر نام، ملیت، مرز، پرچم و این گونه مفاهیم ندارن.
نگاه زنانه فارغ، رها و بی نیاز از این تقسیم بندی های ملک و املاکی ست.
نگاه زنانه بیشتر معطوف به رابطه ای درونی ست.
درست مثل زایش یک نوزاد.
مادر امری ست مسلم.
یک اصل قطعی.
واضح و روشن ... بی نیاز از اثبات.
تلاش برای اثبات مالکیت درست جایی اتفاق می افته که تردیدی درش وجود داره ... بیمی ... تشویشی!
مادر به حکم طبیعت فارغ از این تردید و تشویش است.
شناسنامه ها، سندها، چهاردیواری ها، مرزها، پرچم ها ساخته ی خط کش های مردانه است. جوهره ای که ترس و تشویش مالکیت بخشی از اصل طبیعی کالبدش در چرخه بقا و تولید مثل هست.
این پدره که باید ثابت بشه ... شناسانده بشه .... با اسم و شناسنامه.
این تفاوت طبیعی در کالبد زنانه و مردانه که موجب قطعیت زایش در زن در برابر تردید و تشویش زایشگری مرد شده است، منشا دو جوهره متفاوت و بالطبع دو رویکرد متفاوت به جهان هستی شده است.
چیزی که من بهش جوهره زنانه در برابر جوهره مردانه می گم.
بر این اساس، مفاهیمی نظیر ملک خانوادگی، سرزمین آبا اجدادی، مرز و بوم، پرچم و ...
ساخته ی جوهره مردانه است.
جوهره ای که متاثر از طبیعتش در امر مالکیت دچار تردید و تشویش است.
چون تردید دارد پس مسئله دارد.
چون مسئله دارد پس دنبال پاسخ است.
کامل ترین پاسخی را هم که تا به امروز یافته است ، سند و منگوله بوده است.
و بزرگترین کابوسش جنگ،
چه جنگ خود یکی از پیامدهای این دنیای پر از تشویش و تردید در مالکیت است.
هرجا تلاشی برای اثبات مالکیتی هست ناگزیر تردیدی هم در آن هست.
و جنگ پتانسیلی ست بالقوه بین اثبات و رد مالکیت.
فرضیه ای زیست شناختی وجود دارد که پیش بینی می کند بشر به سمت تکامل طبیعی به سوی تک جنسی شدن است. در این نظریه، کروموزوم یک لنگ y به عنوان کروموزوم معلولی معرفی شده است که در مسیر طبیعی به سمت کروموزوم دوپای x در تکامل است. شاید که تکامل این کروموزوم موجب تکامل نوع بشر و گذر از دوران تشویش مالکیت و توحش جنگ هم بشود.
از اعتبار زیست شناختی این نضریه بی خبر هستم اما چیزی را به قطع و یقین باور دارم.
در دنیای آدم ها، کمبود جوهره زنانه در برابر جوهره مردانه منشا تشویش های بسیاری شده است. رسیدن به تعادل و توازنی از هر دو جوهره می تواند همان خط باریک تر از موی سلامت در جوامع باشد.
گمانم وقت آن است که به صراحت گفت:
دنیای متمدن از فقدان جوهره زنانگی به قدر کافی زجر کشیده است.
وقت آن است که مردها به جای یافتن پاسخ های مردانه کمی در فهم و جذب جوهره زنانه تلاش کنند.
زنانه شوند.
منعطف تر،
آرام تر،
خالی تر از تشویش مالکیت.
به قول ویرجینیا وولف:
« زن یا مرد صرف و ساده بودن ویرانگر است: باید یک زن، صفات مردانه و یک مرد، صفات زنانه داشته باشد. »
مردان زیادی قبلا در مسیر زنانگی سربلند بوده اند.
در مسیر توازن دو جوهره زنانه و مردانه در وجودشان.
سرآمدشان خواجه ی پر ظرافت شیراز:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
دست هام می لرزن .... سرم خالی نیست .... چاره ای ندارم جز این حرف ها و سئوال ها رو از تو سرم بیرون بریزم بلکه تنم کمی آرام بگیره پس بی مقدمه :
«حس مالکیت، بیم ها و تردید های مردانه»
در ریاضیات، اصل نیاز به اثبات نداره. این حکم ها هستند که نیاز به اثبات دارند.
نیاز به تقلا برای رسیدن از نقطه ب به نقطه ث و هورا کشیدن که:
هی، دیدید حق با من بود!
گمانم این قاعده رو در دنیای واقعی و روزمره جایی که دو جوهره مردانه و زنانه از بد یا خوب و یا شاید هم مضحکه بیگ بنگ با هم تصادم پیدا کردن، رو هم می شه مشاهده کرد.
بیش از همه در جلوه های حس مالکیت نزد دو این دو جوهره.
تاکید می کنم جوهره و نه لزوما جنسیت چرا که شدت کیفیت ِجوهره مردانه و زنانه می تونه فارغ از جنسیت هم باشه.
زیاد آسمون و ریسمون نبافم اجازه بدید با مثالی اصل ماجرا رو ساده و واضح کنم.
نوزاد نه ماه درون بدن مادر، از خون و گوشت و وجود او تغذیه و رشد می کنه با این حال در دنیای ساخته شده بر مبنای خط کش های مردانه اولین کاری که پس از تولد نوزاد در اکثر جوامع متمدن بشری انجام می شه اینه که بلافاصله اسم فامیل پدر رو در چیزی به نام شناسنامه به ادامه اسم نوزاد الصاق می کنن.
رسمیش می کنن ... محضری!
به عبارت دیگه کودک رو سند سه جلدی معتبر می زنن به اسم پدرش.
این به اسم زدن و سه جلد و سند مالکیت درست کردن در بسیاری از کشورهای غربی حتی شامل زن هم می شه. بعد از ازدواج اولین کاری که در سیستم اداری انجام می شه اضافه کردن اسم فامیل همسر به اوراق هویت زن هست. اگرچه مدت هاست که به این قانون تبصره ای هم اضافه شده که زن می تونه درخواست کنه اسم فامیل خودش باقی بمونه اما نکته جالب اینجاست که این تبصره خیلی مورد رجوع زنان قرار نمی گیره.
انگار برای اکثر زن ها چیزی به نام اسم واقعا چندان مهم نیست.
از این منظر، حدس ویرجینیا وولف بیراه نیست که:
« به جرأت حدس می زنم آن شاعر ناشناس که شعرهای بسیاری را بدون امضاء سروده، اغلب یک زن بوده است .»
چه، حداقل در بازه مشاهده من، اکثر زنان فارغ از ملیت و نژاد توجه چندانی به اسم و ارزش هایی بر آمده از حس مالکیت نظیر نام، ملیت، مرز، پرچم و این گونه مفاهیم ندارن.
نگاه زنانه فارغ، رها و بی نیاز از این تقسیم بندی های ملک و املاکی ست.
نگاه زنانه بیشتر معطوف به رابطه ای درونی ست.
درست مثل زایش یک نوزاد.
مادر امری ست مسلم.
یک اصل قطعی.
واضح و روشن ... بی نیاز از اثبات.
تلاش برای اثبات مالکیت درست جایی اتفاق می افته که تردیدی درش وجود داره ... بیمی ... تشویشی!
مادر به حکم طبیعت فارغ از این تردید و تشویش است.
شناسنامه ها، سندها، چهاردیواری ها، مرزها، پرچم ها ساخته ی خط کش های مردانه است. جوهره ای که ترس و تشویش مالکیت بخشی از اصل طبیعی کالبدش در چرخه بقا و تولید مثل هست.
این پدره که باید ثابت بشه ... شناسانده بشه .... با اسم و شناسنامه.
این تفاوت طبیعی در کالبد زنانه و مردانه که موجب قطعیت زایش در زن در برابر تردید و تشویش زایشگری مرد شده است، منشا دو جوهره متفاوت و بالطبع دو رویکرد متفاوت به جهان هستی شده است.
چیزی که من بهش جوهره زنانه در برابر جوهره مردانه می گم.
بر این اساس، مفاهیمی نظیر ملک خانوادگی، سرزمین آبا اجدادی، مرز و بوم، پرچم و ...
ساخته ی جوهره مردانه است.
جوهره ای که متاثر از طبیعتش در امر مالکیت دچار تردید و تشویش است.
چون تردید دارد پس مسئله دارد.
چون مسئله دارد پس دنبال پاسخ است.
کامل ترین پاسخی را هم که تا به امروز یافته است ، سند و منگوله بوده است.
و بزرگترین کابوسش جنگ،
چه جنگ خود یکی از پیامدهای این دنیای پر از تشویش و تردید در مالکیت است.
هرجا تلاشی برای اثبات مالکیتی هست ناگزیر تردیدی هم در آن هست.
و جنگ پتانسیلی ست بالقوه بین اثبات و رد مالکیت.
فرضیه ای زیست شناختی وجود دارد که پیش بینی می کند بشر به سمت تکامل طبیعی به سوی تک جنسی شدن است. در این نظریه، کروموزوم یک لنگ y به عنوان کروموزوم معلولی معرفی شده است که در مسیر طبیعی به سمت کروموزوم دوپای x در تکامل است. شاید که تکامل این کروموزوم موجب تکامل نوع بشر و گذر از دوران تشویش مالکیت و توحش جنگ هم بشود.
از اعتبار زیست شناختی این نضریه بی خبر هستم اما چیزی را به قطع و یقین باور دارم.
در دنیای آدم ها، کمبود جوهره زنانه در برابر جوهره مردانه منشا تشویش های بسیاری شده است. رسیدن به تعادل و توازنی از هر دو جوهره می تواند همان خط باریک تر از موی سلامت در جوامع باشد.
گمانم وقت آن است که به صراحت گفت:
دنیای متمدن از فقدان جوهره زنانگی به قدر کافی زجر کشیده است.
وقت آن است که مردها به جای یافتن پاسخ های مردانه کمی در فهم و جذب جوهره زنانه تلاش کنند.
زنانه شوند.
منعطف تر،
آرام تر،
خالی تر از تشویش مالکیت.
به قول ویرجینیا وولف:
« زن یا مرد صرف و ساده بودن ویرانگر است: باید یک زن، صفات مردانه و یک مرد، صفات زنانه داشته باشد. »
مردان زیادی قبلا در مسیر زنانگی سربلند بوده اند.
در مسیر توازن دو جوهره زنانه و مردانه در وجودشان.
سرآمدشان خواجه ی پر ظرافت شیراز:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست