جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ دی ۱, یکشنبه

فعل



 اشتباهات زیادی در زندگی انجام دادم.
اشتباهاتی که اغلب ریشه در عدم تشخیص و تمیز معانی داشت. مثل ساده لوحی که شبیه ساده گی ست اما ماهیتا متفاوت از ان است. یا وهم که شبیه خیال است اما از ریشه ای دیگر است. یا کله شقی که شبیه ثابت قدمی ست در ظاهر اما در باطن آبشخوری دیگر دارد. یا هوس و جنون که شبیه عشق می نماید ... خیلی وقت ها ... اما عشق نیست!
هزینه های سنگینی برای اشتباهاتم تحمل کردم. حالا اما دوست دارم بنویسم و به اشتراک بگذارم. شاید مانع از تکرار اشتباه و تکرار مشقت های ناشی از آن در زندگی دیگری شود.

*****************************

یک  تو  بود ... یک  من  بود و یک  او .
من در تو پیدا شده بود.
تو در خود گم شده بود .
او در اوهامش از من،  بی من شده بود  ... تنها

!
تو بیچاره بود .
من دیوانه بود.
او در به در 
 ...
تو در به در دنبال چاره ای  برای بیچارگی هایش  دروغ می گفت.
او در به در دنبال من،  غرق شده بود در اوهامش از من!

من بین دروغ و وهم ، منزجر و درمانده!
من دیوانه بود اما عقلش مثل یک ساعت سویسی دقیق و درست کار می کرد.
عشق با دروغ یک جا جمع نمی شود .... یک تناقض !
 وهمی از من  با  من  یکی نیست ..... یک تناقض !
شباهت آرامش بخش است  و اطمنیان بخش .
تضاد محرک است  و پویا.

تناقض اما مخرب و پوچ
!
نه در اوهام او شباهتی با من  بود .
نه در دروغ های تو تضادی برای من .
دو تناقض که  اما شبیه ِ شباهت  و شبیه ِ تضاد بودند
.
من تو را رها کرد.
او من  را رها کرد.
من از او و  تو  آزاد شد.

فارغ از فاعل و مفعول، همه فعل شد
!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر