جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ دی ۳, سه‌شنبه

اتاق پوزخند



نوئل است.
تنها هستم.
و این خوب است چون لازم نیست برای سیگار کشیدن از خانه خارج شوم.
خانه بزرگ است . با اتاق های خالی زیاد. در میانه باغی ساکت.
سکوت ِ خالی  اطرافم گویی دریچه ای باز کرده است به نهان خانه های درونم.
کنجکاوم و مشتاق ... به دیدن خودم!

سرک می کشم به درون ... داخل می شوم ... و تند تند اتاق ها را رد می کنم. اتاق فردا ... اتاق دیروز ... اتاق میل به پول ... اتاق میل به آغوش ... اتاق دلتنگی ... و می رسم به آخرین اتاق ... آخرین اتاق امشب من و شاید نه آخرین اتاق همه ی شب های من ...  اتاق پوزخند است!

من یک پوزخندم!
آرام ... نشسته در مرکز پوچی ... با اینحال غمگین نیست بیشتر بازیگوش است ... سرخوش و مهربان
پوزخندی مهربان به  آن دروغ های درمانده ... نمایش های لوده ... فخر فروشی های بیچاره.

باشه!
دروغ بگوئید ...  من وانمود می کنم که باور کردم تا شما خوشحال شوید و به بازیتان ادامه دهید.
 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر