جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ آذر ۱۲, سه‌شنبه

زندگی بدون آغوش (یک روضه خوانی خودجوش!)


روضه ی اول صبح:
یه دوستی ازم پرسید سخت ترین قسمت زندگی تو نانت برات تا حالا چی بوده؟
بدون لحظه ای فکر جواب برام معلوم بود.

زندگی بدون آغوش!

وقتی نگاه می کنم می بینم گرفتن دست ها ، در آغوش کشیدن ، بوسه بر دست ها ، گونه ها و سرها طبیعی ترین کاری بود که با خانواده و دوستانم انجام می دادم ... از حساب خارج بود و درست همین الان یاد فرآیندهای تبادل حرارتی افتادم. اینکه عدم تبادل حرارتی در اشیا باعث انباشت انرژی می شه.

می دونین،
تبادل مفهوم عمیقی داره ... خیلی عمیق
عدم تبادل - هر تبادلی از تبادل کلامی و فکری تا تبادل حسی و حرارتی - باعث انباشت و سنگینی و رکود می شه ... و نهایتا گندیدگی ... درست مثل مرداب ... آب راکدی که برای خودش کافیه ... بسته بودن و کافی بودن برای خود بوی گندی از آدم در میاره!

تبادل روزنه های وجود رو به جریان در می آره ... آدم رو از گندیدگی محافظت می کنه
گمانم که این حکم از آدم ها تا جوامع و ممالک قابل تعمیمه .... نگاه کنید به این مملکت های بسته و ایزوله و دیکتاتوری که چقدر تکراری و نامطبوع هستند ... مثال ملموسش کره شمالی
(از کجا به کجا رسیدم !!! :)))) )

یه چیز دیگه هم اضافه کنم :
الان متوجه شدم چرا نژاد پرستی اینقدر نامطبوع و دفع کننده است ... چون یکی از بدترین و بو گندترین فرم های خودبسندیدگی و گندیدگی در خود است!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر