جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ بهمن ۱۲, شنبه

یک محفل نورانی

گزارش آف لاین:
 خداوند عالم دیشب به ما توفیق حضور در محفلی صمیمی و نورانی به انوار رنگارنگ الکتریک و اصوات طرب انگیز موسیقی رو عنایت فرمود. شب جمعه ی فرنگستان بود و یک محفل نورانی برقرار البته نه به زاری که به شادی.
گرچه هوا ی بیرون سخت طوفانی بود اما به همراه دوست باصفای ژاپنی برای دیدن برنامه موسیقی دوست باصفای برزیلی زدیم به دل توفان.
یک ساعت پیاده روی در هوایی که راه رفتن رو سخت کرده بود اما عاقبت رسیدیم.

هفتاد و دو ملت جمع بودیم.
همه سرخوش ... ساده ... رها !

دوست برزیلی می خوند و من بدون اینکه کلمه ای پرتغالی بفهمم رها شده بودم .
با ریتم و حرکت .
تنم با ارتعاش آرام و ملایم موسیقی  هم فاز شده بود.
یک تجربه ی ساده درعین حال عمیق از هم فازی و هماهنگی با محیط.

گوشه ای بودم و در حال خودم . اما احساس می کردم هم فازیم با موسیقی برای نوازنده ها  هم دلپذیره. در فاصله دو اجرا یکی از خواننده های زن اومد پیشم و گفت:
 چقدر خوب می رقصی. در حالیکه من هیچ وقت در زندگیم کلاس رقص نرفتم و نمی تونم بگم رقص بلدم.
می دونین
با خودم فکر می کنم
چیزی در هر لحظه و مکان وجود داره که اگه آدم بتونه باهش هم فاز بشه اون لحظه رو از قید انحصار زمان و مکان رها می کنه .
حسی از ازل و ابد!
********************
البته یک موضوع دیگه رو هم اضافه کنم شاید شنیدنش براتون جالب باشه.
بعد از چند ساعت پلیس اومد و گفت یکی از همسایه ها به خاطر صدای موسیقی شکایت کرده هرچند که موسیقی واقعا آروم ملایم بود. خلاصه همسایه بد همه جا هست!
هیچی دیگه محفل نورانی نیمه تمام شد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر