جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ بهمن ۱۳, یکشنبه

لهجه تهرانی




هر گونه تلاش مصنوعی برای یکسان سازی ، در هر امری، پیش از هرچیز باعث تضعیف خود آن امر می شود. یک مثال روشن نظام جمهوری اسلامی که در واقع موجب تضعیف دین شد هرچند که دین را بهانه بنیاد خود قرار داده است. از این مثال ملموس کمک می گیرم برای تشریح موردی دیگر.
تهران و فرهنگ محلی مردم تهران که امروز تحت تاثیر مرکزیت این شهر و تلاش مصنوعی برای یکسان سازی بقیه مناطق کشور با آن، ضعیف و بلکه مظلوم واقع شده است!

سیاست های متمرکز روی تهران اگرچه باعث انباشت سرمایه و ظاهری پر زرق و برق در این شهر شده است اما از سوی دیگر با افزایش مهاجرت ها اصالت محلی این شهر را تحت تاثیر قرار داده است. علاوه بر این  با قرار دادن این شهر در مرکز سیاست های یکسان سازی، ناخودآگاه و جدا از انتخاب مردم محلی ، آن را در موقعیت ایفای نقش سلطه گر قرار داده است . موقعیتی که باعث شده است  کمتر توجه و همدردی کسی  نسبت به فرهنگ مردم محلی این شهر جلب شود.
برای روشن تر شدن موضوع به طور مثال :
جلب توجه و همدردی نسبت به زبان کردی و ترکی  از آنجا که امروز مورد ستم سیاسی قرار گرفته اند بسیار ساده تر و ملموس تر است اما باید توجه داشت ستم سیاسی به زبان ها و گویش های محلی روی دیگری هم دارد که مشاهده آن سخت تر است چرا که  نقش  سلطه گر به زور به آن داده شده است .
تهران و گویش تهرانی!

هر سکه دو رو دارد . ستم سیاسی سکه ایست که سیاس، تاکید می کنم سیاس و نه سیاستمدار، یک  روی آن نقش ستمدیده را ضرب می زند و روی دیگر آن نقش ستمرگر را .
دو نقشی که هر دو  مورد آسیب و ستم سیاس واقع می شوند.


در ستم سیاسی به فرهنگ ها،  نقش ستمگر، به زور و خارج از انتخاب مردم محلی،  به  تهران و فرهنگ و گویش تهرانی داده شده است. مردمی که  یکی از زیباترین، زنده ترین  و پیشرفته ترین لهجه های زبان فارسی را صحبت می کنند.
با این وجود این لهجه زیبا امروز در شهرستان ها اغلب به لهجه ی لوس و ادا اطواری معروف شده  است و در خود تهران هم مهجور و رو به زوال. در رسانه ها هم لهجه ی تهرانی مربوط به لمپن ها و اوباش نشان داده می شود.

حال آنکه لهجه تهرانی دارای یک مشخصه ی منحصر به فرد در میان لهجه های محلی ایران است و آن حجم حسی ست که متناسب با حس گوینده در هنگام گفتار به کلمه و بیان داده می شود.
لهجه های محلی نظیر لهجه یزدی ، اصفهانی یا شیرازی  یک ریتم آوایی ثابت دارند. اما در لهجه تهرانی شنونده نه با یک ریتم ثابت بلکه با یک بیان حسی زنده و متغییر رو به رو ست.
چیزی که من به آن عنوان "پرسپکتیو حسی آوایی" داده ام.
از این زاویه لهجه تهرانی از جنس لهجه بریتانیایی ست.  
در لهجه بریتانیایی یک شنونده غریبه  بدون آنکه معنای کلمات را بداند می تواند تا حدودی حس نسبی گوینده را دریافت کند. و این یکی از نادرترین خصوصیات در میان لهجه هاست. ویژگی که به این نوع لهجه ها نوعی توسعه یافتگی احساسی داده است.

از این منظر به نظر من لهجه تهرانی یکی از میراث های فرهنگی این سرزمین است که فارغ از واکنش های تدافعی یا تهاجمی نسبت به سیاست های یکسان سازی باید ظرافت های آن دیده شود و به عنوان یکی از نقاط قوت زبان فارسی در کنار سایر لهجه ها بعد فرهنگی آن نیز مورد توجه  قرار گیرد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر