جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ اسفند ۲۴, یکشنبه

«دودول طلا»

اول یه کم مقدمه:
دیشب اجرای «دودول طلا» ی مکس امینی رو به توصیه یکی از دوستان دیدم و کلی خندیدم.
اجرای مکس برای من ملموس و آشنا بود چرا که یادآور بخشی از مشاهدات فضای فرهنگی پیرامونم بود.
این اجرا در ضمن باعث یادآوری سئوالی قدیمی در ذهن من شد:
« ریشه های فرهنگ مردسالاری در ایران چیست؟»
« چه عواملی در پایداری و ترویج این فرهنگ موثر بوده و هستند؟»
« آیا می شه فرهنگ مرد سالاری عارض در جامعه ایران رو صرفا ناشی از سلطه مردان و در مقابلش انفعال و مظلومیت زنان فرض کرد؟»

مکس به درستی در این ویدیو به نقش زنان، به عنوان مادر، در ترویج این فرهنگ اشاره می کنه.
مادرانی که بیش از حد به فرزند پسر محبت می کنند. با تمرکز بر روی جنسیت.
با همین عبارت های آشنا:
«دودول طلا»،
«شمبول بلا»،
«شنگول ناقلا».

از خودم می پرسم این غلیان احساسات نسبت به فرزند پسر از سوی بخشی از مادران ایرانی از کجا میاد؟
از چه عواملی یا نقصان هایی؟
این سئوال ها پیش از هر چیز من رو به یک سفر ذهنی و شخصی می بره.
رابطه خودم با پسرم.
مرور احساساتم در تعامل با پسرم.

وقتی دو ساله بود.
 با هم بیرون می رفتیم .
بعد خسته می شد.
من بغلش می کردم.
در حالیکه یه چوب نازک  رو محکم تو دستش نگه داشته بود.
و وقتی ازش می پرسیدم این چوب رو برای چی دستت گرفتی، می گفت:
برای اینکه مواظب شما باشم.
اگه دزد اومد و خواست شما رو اذیت کنه، با این می زنمش!

و قند تو دل من آب می شد.
از حس حمایتی که با زبان کودکانه اش و دست های کوچکش نثار من می کرد.
من که حمایت شدن رو دوست داشتم.
و او که حمایت کردن رو دوست داشت.

 من با خودم فکر می کردم که شاید اصلن:
حس مطلوب حمایت شدن در کروموزوم های دوپای ایکس من هست که اینطور قند تو دلم آب می شه از دریافتش و
حس حمایت کردن در کروموزوم یک پای ایگرگ او  که از دو سالگی در حال بروزش هست.

گل خریدن، دست گرفتن، ساک سنگین من رو با اصرار گرفتن،
همه رفتارهایی بودند حمایتگرانه که وقتی از یه پسر بچه سر می زنه سخت می شه مقابلش احساسات زنانه رو کنترل کرد و غش و ضعف نرفت براش. به خصوص برای یک مادر.
سخت می شه بر خود مسلط باقی ماند و ناغافل تناسب بین فرم احساسات با حدود روابط رو با هم قاطی نکرد.
یهو در قلیان احساسات آدم می زنه به صحرا.
رعایت فرم نمی کنه.
فرم عاشقانه ای رو که باید برای همسرش نگه داره نثار فرزندش می کنه.
و برعکس!

به ویژه که اگر از فقدان رابطه ای منسجم و عاشقانه با همسرش هم در رنج باشه.
ناغافل همه ی اون جذابیت جنس مخالف، که قاعدتا باید از همسر دریافت بشه متمرکز می شه روی فرزند پسر .
مطلوبیت های مکمل حسی یک زن، در فقدان رابطه ای منسجم با همسرش، متمرکز می شه روی فرزند پسرش.
و اینطور می شه که فرم ها بهم می ریزه.
ناغافل!

فرم ها حسی نا به جا می شن.
اغراق آمیز .... کاریکاتوری.
نه فرزند فرمی متعادل از عواطف رو دریافت می کنه، نه همسر.
هر دو برآمده از یک نقصان.
نقصان رابطه ای منسجم بین زن و مرد در رابطه زناشویی.

ساده و واضح بگم ... به قد عقلم و به پشتوانه مشاهداتم:
بخشی مهم از مرد سالاری عارض در جامعه، برآمده از خود زنان است.
زنان در نقش مادران.
مادرانی که از نقصان رابطه ای عاطفی با همسرانشون در رنجند.
و این نقصان رو ناغافل با فرزند پسر جبران می کنند.
با فرم های نابه جا و اغراق آمیز عاطفی.
فرزند پسری که در آینده قراره زنی رو همراه داشته باشه.
 به عنوان همسر و نه مادر.

خلاصه اش یک جمله:
فرزند پسری که جای همسر رو برای مادر پر کرده
و
مادری که جایی برای همسر آینده پسر باقی نمی ذاره!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر