جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

ازدواج

می خواد ازدواج کنه.
خسته شده
.
از زندگی مجردی که مثل زندگی روی دریاست ... توی کشتی ... همش در حرکت و تغییر
.
دلش ساحل می خواد ... ثبات.
اما پر از تردیده
.
می ترسه.
اونقدر روی موج بوده که از ماسه می ترسه.
اونقدر با تخته موج سواری خودش خوش بوده و خو کرده که از سکون خونه می ترسه.

دوست داره حرف بزنه
.
می فهممش!
در گفتگو دنبال شنیدن جمله ای هست برای غلبه بر تردیدهاش.
من اما می ترسم حرفی بزنم.
می ترسم انتخابش متاثر از حرف و فهم و نگاه من باشه.
بهش تاکید می کنم که بشنوه اما خودش تصمیم بگیره.
تازه با هم آشنا شدن
.
از همون ملاقات دوم پیشنهاد ازدواج بهش شده.کلیت طرف براش جالبه.قیافه اش، کارش، درآمدش.چیزی که مرددش می کنه تفاوت هاشون هست .... در سلیقه هاشون.
با تردید می گه
:
فکر کردم چند ماهی باهم زندگی کنیم. همو بیشتر بشناسیم. ببینیم با هم جور در میایم.
بهش می گم
:
ازدواج عزم می خواد.
از خودگذشتگی .... کنار اومدن.
باید بپذیری که وقتی وارد ماجرای ازدواج می شی باید خیلی از خودت بگذری ... خیلی وقت ها. چند ماه زندگی با هم فقط باعث می شه تردیدهات بیشتر بشه با کشف تفاوت های بیشتر.
تفاوت ها ناگزیرن .... هستن.
مسئله تفاوت ها نیستن، مسئله کنار اومدن با تفاوت هاست ... مدیریتشون.
خود خدا هم بیاد خواستگاریت، بعد از سه روز دلت رو می زنه ... اگه خیلی روی تفاوت ها حساس باشی.
اینجا چیزی که بهش احتیاج داری فهم و شناخت پدرت هست. چیزی که پدرت در او می تونه ببینه و تشخیص بده خیلی عمیق تر از این وسواس تو به کشف تفاوت هاست.
از پدرت کمک بگیر.

اینکه اون به موسیقی کلاسیک یا فلسفه و معماری علاقه نداره یک مسئله حاد نیست. این چیزا رو باید ببری پیش دوستات. با دوستات تامین شون کنی
.
دوستات در موفقیت زندگی مشترکت می تونن نقشی بی ادعا اما کلیدی داشته باشن.
این نقش کلیدی رو هر دوتون باید درک کنید.

توافق کافی نیست.
درک و لمس این نکته مهمه.
نگه داشتن دوستاتون.
نگه داشتن فرصت هایی مثل وقتی که مجرد بودین.
هر کسی با دوست خودش ... خلوت خودش
.
ازدواج نیاز به مراقبت دائمی داره.
به حرکتی مداوم بین خلوت با خود و بودن با او.
دور و نزدیک شدن.
اینطوری تازه می مونه.
به قد عقل من!

خلاصش کنم:
برای ازدواج باید 
عزم کرد،
از خودگذشتگی و مراقبت !
با وجود این باز هم خیلی وقت ها به بن بست می رسه.
برای بن بست هم باید آماده بود تا وقتی سر به سنگ خورد فقط بشکنه، سکته مغزی نکنه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر