جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۵ فروردین ۸, یکشنبه

مرگ ِ عشق!

امروز بالاخره پسرم روی تلگرام چند جمله ای باهم حرف زد.
اون هم چه حرفایی.
با فحش شروع شد و با حرف از پول و ماشین و موبایل ادامه پیدا کرد.
دوستانم می گن نگرانش نباش. درسته پدرش او رو از تو دور نگه داشته اما خوب بهش می رسه.
معنی خوب رسیدن رو امروز به خوبی دیدم.
یه بچه ی چهارده ساله که به آسونی آب خوردن فحش می ده . اون هم به مامان خودش .
و همه فهمش از زندگی خلاصه شده در پول، موبایل، ماشین.
یه جا گفت:
بابام برام آیفون 5 خریده اما آیدا آیفون 7 داره.
بابام می گه اونها از ما پولدارترن.
ازش پرسیدم این تو رو ناراحت می کنه؟
گفت نه اما اونها از ما پولدارترن.
بعد هم به اینجا رسید که :
تو لیاقت خوشبختی رو نداشتی.
همه به تو حسودیشون می شد که شوهر پولدار داشتی . تو هم احمق بودی.
بابام کار می کرد و شیش تا ماشین خرید که تو خوشبخت باشی. اما تو لیاقت نداشتی.
بله.
پسرم راست می گه . شوهرم به اسم من هی ماشین می خرید . بعد هم پارک می کرد تو پارکینگ ساختمون و می گفت تکونش ندین که یه وقت همسایه ها جای پارکمون رو نگیرن.
یه واحد آپارتمانی داشتیم که همه رو با ماشین هامون ذله کرده بودیم.
در پانزده دقیقه ای که باهش حرف زدم بارها و بارها کلمه ی پول، ماشین و آیفون رو تکرار کرد.
راستش قفل کرده بودم.
احساس آدمی رو داشتم که با یه دیوار بتونی برخورد کرده.
می دونین،
الان دیگه مطمئن هستم که حق با پسرم هست.
عوضی و بی لیاقت ِ ماجرا من هستم.
این همه فرو رفتن در پول و تظاهر قطعا قابلیت و لیاقتی می خواد که من نداشتم و ندارم.
فقط نگرانم.
نگران پسربچه ای چهارده ساله که بهش یاد دادن با آیفون و ماشین می شه باشخصیت تر، معتبرتر و دوست داشتنی تر بود .
می دونین،
وحشت آورتر از فرو افتادن به جهنم برای من زندگی در دنیایی ست که مرکز ثقلش از شعور به پول جابه جا شده باشه.
دنیایی که به طور هولناکی بر مدار پول، دارایی و مالکیت ارزش گذاری شده باشه.
زمانی نیچه مرگ خدا رو اعلام کرد.
خدا مرد و علم جاش رو گرفت. علم که به ما قدرت داد اما هرگز نتونست قرار بده.
می دونین،
در اون دنیایی که توصیفش رو از زبان پسرم شنیدم، من مرگ عشق رو اعلام می کنم.
عشق که مرده و جاش رو سکس گرفته.
سکسی که  لذت می ده اما اعتماد، هرگز.
پسرک معصوم من تبدیل به چی شده!

۲ نظر:

  1. جهان به همین سمت داره میره ، یک فاجعه ی تمام عیار! وقسمت دردناک ماجرا اینجاست که همین ذهنیت رو با صراحت کمتر میشه از دهان کسانی شنید که به نسل قبل ما تعلق دارند. به طور مشخص تر اقوامی که تا همین ده پانزده سال پیش صحبت از محبت و وجدان و شخصیت می کردند اما حالا با فاکتور جایگاه و میزان دارایی وزن تو رو می سنجند. این مسخ دنیای مصرف گراییه...فقط دیر رو زود داره.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بله به نظر همینطور میاد. مثل بهمنی ست در حال آوار ... لحظه به لحظه سهمگین تر.
      همه چیز رو با خودش می کنه و می بره.

      حذف