جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۷ فروردین ۲۴, جمعه

« ماشین»

امروز نزدیک بود سرم از بدنم جدا بشه.
خیلی وحشتناک بود ... خیلی.
در ثانیه ای اتفاق افتاد.
کله ام بین دو میله گیر کرده بود ودستگاه همچنان داشت به حرکت خودش ادامه می داد ... هیچی حالیش نمی شد .... اون فقط به حرکت خودش ادامه می داد.
شانس آوردم که دستم به کلید اضطراری رسید.
تمام روز تنم می لرزید .... هنوز هم از یادآوریش می لرزم.
یه کابوس تمام بود.
با این همه خوش حالم که این اتفاق برام افتاد .... باعث شد یکی از بزرگترین ایرادات و بلکه حماقت هام به خودآگاهم بیاد .... اینکه هشدارهای هیچکس رو جدی نمی گیرم.
هشدارهای ایمنی رو می گم ... این کدها الکی نوشته نشده ... خون ها ریخته شده تا این کدها نوشته شده ... کدهای ایمنی رو می گم.
امروز متوجه شدم ماشین از حیوان وحشی هم خطرناک تره ... حیوان حداقلی از احساس و شعور رو داره ، ماشین اما به تمامی فاقد حس و شعور هست ... ماشین فقط به کار خودش ادامه می ده و این بی اندازه خطرناک و وحشتناکه.
از تون خواهش می کنم هشدارهای ایمنی رو در رابطه با استفاده از ماشین ها جدی بگیرید... می دونید ، همیشه به خیر نمی گذره !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر